قسمت شصت و سوم خدای تو کیست

قسمت شصت و سوم: خدای تو کیست؟



خنده اش محو شد ...
- یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ ...


چند لحظه مکث کردم ... گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود ... اما حالا ...
- صادقانه ... من اصلا به شما فکر نمی کنم ... نه به شما... که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم ... نه فکر می کنم، نه ...


بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم ... دوباره لبخند زد ...
- شخص دیگه که خیلی خوبه ... اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ ...


خسته و کلافه ... تمام وجودم پر از التماس شده بود ...
- نه نمی تونم دکتر دایسون ... نه وقتش رو دارم، نه ... چند لحظه مکث کردم ... بدتر از همه ... شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید ...

- ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون ... توجه کنید ... یهو زد زیر خنده ... اینقدر شناخت از شما کافیه؟ ... حالا می تونید بهم فکر کنید؟ ...



- انسان یه موجود اجتماعیه دکتر ... من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته ... حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید ... من ندارم ... بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده ... وقتی برای فکر کردن به شما و خوصیات شما ندارم ... حتی اگر هم داشته باشم ... من یه مسلمانم ... و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید ... از نظر شما، خدا ... قیامت و روح ... وجود نداره ...



در لاکر رو بستم ...
- خواهش می کنم تمومش کنید ...


و از اتاق رفتم بیرون ...

#بی_تو_هرگز
#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
دیدگاه ها (۱)

قسمت شصت و چهارم: جراحی با طعم عشقبرنامه جدید رو که اعلام کر...

قسمت شصت و پنجم: برو دایسون یکی از بچه ها موقع خوردن نهار .....

روز شمار عید الله الاکبر(۴۳) روز مانده تا عید سعید غدیر.. فض...

پاسخ رهبر انقلاب به نامه یک دختر نوجوانبه گزارش خبرگزاری تسن...

بچه ها عذر میخوام ازتون که با رفتنم بهتون اسیب زدم میدونم کا...

اگه یه روز با خودت رو به رو بشی چیکار می‌کنی؟ این سوال رو کس...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط