عاشق های قاتل
عاشق های قاتل
پارت 9
《از دید هانول》
اوففففف ول کننننننن بله بله امدم
اجوما:دخترم پاشو باید برین آرایشگاه
اجوما:خواهراتم بیدار کن
هانول: خواهر نیستم که عزرائیلن(زیر لب)
اجوما:چیزی گفتی؟
هانول:نه نه گفتم باشه باشه بیدارشون میکنم
اجوما: زود آماده شین
هانول:چششششششم (با چشم قره)
اجوما رفت و درو بست
ایشششش الان چجوری بیدارشون کنم اینا هم خودش خوابشون سنگین هم هست همه کار هارو دارن به من میسپارن و اصلا انگار نه انگار که من از همه کوچیک ترم البته سن فقدر یه عدده من معلومه از نظر ذهن و قیافه از همه بالا ترم اوهوم😌😌بخاطره همینه
حالا اینارو ولش برم بیدارشون کنم
بهتره با بالشت وارد عمل بشم
《از زبانه راوی》
هانول بالشت هارو محکم میزد تو سره دخترا تا بیدار شن
هانول: میتی کماندو وارد میشوووودددد
هانول: بیدار شییییین
یارا:اییییییی باشه باشه ول کننننن ایییی سرمممممم
میچا:نزن بیدار شدیم
هانا:پدصگ نکککککن
سویون:خدایا نجاتم بده
مییونگ:فقدر برای خودت دعا میکنی ماچی؟
سویون: ببند بابا یکی میخواد فقدر برای تو دعا کنه تا شفا پیدا کنی که
مییونگ:گگگگگ
هانول: ببندین بابا آماده شین باید بریم آرایشگاه (با داد)
پ د درو باز میکنه و میاد تو اتاق
پ د: آدم باشین دیگه صداتون تا کُله عمارتو بر داشته خیر سرتون امروز عروس میشین (با عربده)
پ د: هانول یک بار دیگه شیطونی کنی میدم جونگ کوک بکنتت
میچا: پدر جان هانول یه از اونا😉 بره تو کونش حل میشه درست میشه رفتارش
پ د:😒😑🗿
مییونگ: گوه خوردیم الان آماده میشیم میام پایین پدر جان
پ د رفت
هانول: گوه خوردی نه گوه خوردیم جمع نبند
یارا: بسه دیگه برین آماده شین
این پارت تموم شد
معذرت میخوام بخاطره اینکه دیر گذاشتم چون واقعا سرم شلوغ بود
اصکی ممنوع 🚫
شرط ۷ لایک ♡♡♡♡♡♡♡
💫❤🤍💜💯💥🤙🏻✌🏻🤞🏻👊🏻👌🏻🤟🏻
پارت 9
《از دید هانول》
اوففففف ول کننننننن بله بله امدم
اجوما:دخترم پاشو باید برین آرایشگاه
اجوما:خواهراتم بیدار کن
هانول: خواهر نیستم که عزرائیلن(زیر لب)
اجوما:چیزی گفتی؟
هانول:نه نه گفتم باشه باشه بیدارشون میکنم
اجوما: زود آماده شین
هانول:چششششششم (با چشم قره)
اجوما رفت و درو بست
ایشششش الان چجوری بیدارشون کنم اینا هم خودش خوابشون سنگین هم هست همه کار هارو دارن به من میسپارن و اصلا انگار نه انگار که من از همه کوچیک ترم البته سن فقدر یه عدده من معلومه از نظر ذهن و قیافه از همه بالا ترم اوهوم😌😌بخاطره همینه
حالا اینارو ولش برم بیدارشون کنم
بهتره با بالشت وارد عمل بشم
《از زبانه راوی》
هانول بالشت هارو محکم میزد تو سره دخترا تا بیدار شن
هانول: میتی کماندو وارد میشوووودددد
هانول: بیدار شییییین
یارا:اییییییی باشه باشه ول کننننن ایییی سرمممممم
میچا:نزن بیدار شدیم
هانا:پدصگ نکککککن
سویون:خدایا نجاتم بده
مییونگ:فقدر برای خودت دعا میکنی ماچی؟
سویون: ببند بابا یکی میخواد فقدر برای تو دعا کنه تا شفا پیدا کنی که
مییونگ:گگگگگ
هانول: ببندین بابا آماده شین باید بریم آرایشگاه (با داد)
پ د درو باز میکنه و میاد تو اتاق
پ د: آدم باشین دیگه صداتون تا کُله عمارتو بر داشته خیر سرتون امروز عروس میشین (با عربده)
پ د: هانول یک بار دیگه شیطونی کنی میدم جونگ کوک بکنتت
میچا: پدر جان هانول یه از اونا😉 بره تو کونش حل میشه درست میشه رفتارش
پ د:😒😑🗿
مییونگ: گوه خوردیم الان آماده میشیم میام پایین پدر جان
پ د رفت
هانول: گوه خوردی نه گوه خوردیم جمع نبند
یارا: بسه دیگه برین آماده شین
این پارت تموم شد
معذرت میخوام بخاطره اینکه دیر گذاشتم چون واقعا سرم شلوغ بود
اصکی ممنوع 🚫
شرط ۷ لایک ♡♡♡♡♡♡♡
💫❤🤍💜💯💥🤙🏻✌🏻🤞🏻👊🏻👌🏻🤟🏻
۳.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.