تـآزه نامزد کرده بود اومد پیشِ فرماندش گفت: حــآجــی
تـآزه نامزد کرده بود اومد پیشِ فرماندش گفت: حــآجــی
گفت: جانـــم
گفت: حاجـــی اجازمو بده برم سوریه...
حاجــی گفتش: میزارم امـا الآن نه..!!
گفت:حاجـی دارم زمین گیر میشم... حاجــی بزار برم...
(میترسید عشق به خانومش باعث بشه نره برای دفاع از حرم...)
#شهید_عباس_دانشگر
#خوشا به حال دله بی شکیب بعضی ها..
#هزارغبطه به حال عجیب بعضی ها...
گفت: جانـــم
گفت: حاجـــی اجازمو بده برم سوریه...
حاجــی گفتش: میزارم امـا الآن نه..!!
گفت:حاجـی دارم زمین گیر میشم... حاجــی بزار برم...
(میترسید عشق به خانومش باعث بشه نره برای دفاع از حرم...)
#شهید_عباس_دانشگر
#خوشا به حال دله بی شکیب بعضی ها..
#هزارغبطه به حال عجیب بعضی ها...
۵۸۹
۰۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.