در این سرای بی سی
در این سرای بی ڪسی،
ڪسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یڪی زشب گرفتگان چراغ بر نمیڪند
کسی به ڪوچه سار شب در سحر نمیزند
نشستهام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ ڪز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خرابتر نمیشود
ڪه خنجر غمت از این خراب تر نمیزند
گذرگهی است پر ستم ڪه اندرو به غیر غم
یڪی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بستهات
برو ڪه هیچ ڪس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر بیفڪنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر ڪسی تبر نمی زند.....
.
.
❤️🌙🕊
ڪسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یڪی زشب گرفتگان چراغ بر نمیڪند
کسی به ڪوچه سار شب در سحر نمیزند
نشستهام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ ڪز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خرابتر نمیشود
ڪه خنجر غمت از این خراب تر نمیزند
گذرگهی است پر ستم ڪه اندرو به غیر غم
یڪی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بستهات
برو ڪه هیچ ڪس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر بیفڪنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر ڪسی تبر نمی زند.....
.
.
❤️🌙🕊
- ۵.۰k
- ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط