۵۳
کوک: اره میدونستم خیلی وقته
ا/ت: پس چرا من نمیدونستم
کوک: خستم میرم دوش بگیرم
ا/ت: باشه
جونگکوک رفت دوش بگیره رفتم تو اتاقم خواستم بخوابم چشمم خورد به لباس خوابی که سومی برام خریده بود یه نگاهی بهش کردم و پرتش کردم نه من اینو نمیپوشم نه تو میتونی چشممامو بستم یه نفس عمیقی کشیدم لباس رو پوشیدم و رفتم تو اتاق جونگکوک رو تختش نشستم منتظر بودم بیاد بعد با خودم فک کردم نکنه ازم متنفر بشه و خوشش نیاد خواستم برگردم در حموم باز کرد و حوله تو دستش بود داشت موهاشو خشک میکرد
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟ میخوای امشب پیشم باشی
چیزی نگفتم یه نگاهی به لباسم کرد و خندید
ا/ت: چرا میخندی
کوک: هیچی
ا/ت: خسته ای؟ میخوای بخوابی؟
چیزی نگفت یکم فک کرد
کوک: نه
رفتم سمتش فقط لبخند میزد
کوک: چیزی شده؟
ا/ت: نه
دستشو گذاشت دور کمرم
کوک: بیبی شیطون شدیا...
صورتمو به صورتش نزدیک کردم و لبشو بوسیدم
کوک: همین
ا/ت: چیکار کنم؟
دکمه اول لباسشو باز کردم
کوک: عشقم زود نیست؟
ا/ت: میخوای برگردم برم اتاقم
کوک: نه منظورم این نبود
من برگشتم دستمو گذاشتم رو دستگیره در خواستم درو باز کنم دستمو گرفت و درو قفل کرد
کوک: شوخی کردم خودتو لوس نکن خانم جئون
منو جسبوند به دیوار و شروع کرد به بوس کردنم
فردا
صبح
چشمامو باز کردم
ا/ت: جونگکوک کجایی؟
کوک: عشقم اینجام نترس نرفتم
ا/ت: کی بیدار شدی؟
کوک: همین یک ساعت پیش صبحونه اماده کردم توهم پاشو برو یه دوش بگیر بیا
ا/ت: باشه
کوک
چند دقیقه بعد
صدای درو شنیدم باز شد کی کلید داره؟
نگاه کردم
کوک: مامان
م.ک: جونگکوک
اومد بغلم کرد
م.ک: کجا بودی پسرم میدونی تو این یه ماه چقدر بهت زنگ زدم
کوک:ببخشید زیر چشمت چیشده چرا صورتت کبوده
ا/ت: عشقم
م.ک: این کیه؟
ا/ت: کجایی؟
م.ک: ا/ت
ا/ت: لونا
م.ک: جونگکوک ا/ت تو خونه تو چیکار میکنه چرا بهت میگه عشقم
*پارت بعد تا چند ساعت دیگر
#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.