چه در سر یک دختر میگذرد که ساعت ها شال گردنی را برای پسری
چه در سر یک دختر میگذرد که ساعت ها شال گردنی را برای پسری می بافد و از خرج این همه احساس پشیمان نمی شود؟ مرد مجسمه سازی که روزها سنگ سخت جان را به عشق معشوقه اش میتراشد؛به چه فکر می کند که در میانه ی راه جا نمی زند؟ این همه چشم به راه در دنیا، با شب ها چه می کنند؟ چرا از این همه پای کسی یا چیزی ماندن خسته نمی شوند؟ آخر مگر می شود ساعت ها با فکرت بیفتی به جان یک نفر و باز هم او را مثل لحظه ی اول دوست داشته باشی؟! اصلا مادر ها چگونه یک عمر این گونه زندگی کرده اند و هیچ گاه پا پس نکشیدند؟ پدرها چگونه هنوز می توانند فرزندانشان را ببخشند؟ باور کنید در این دنیای بی رحم،دقیقه ای فکر برای تنفر از هر کسی کافیست. این استمرارها جای تعجب دارد،جای قدر دانستن،حتی جای رسیدن ادامه دار پای چیزی یا کسی ماندن غیر عادی است؛ آن قدر غیر عادی که سبب شده عاشق و دیوانه را کنار هم بگذارند...
#حمید_اکبری_خامنه
#حمید_اکبری_خامنه
۱۸.۸k
۲۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.