کوک: اون لباس سفیدت با دامن قرمزه رو بپوش
کوک: اون لباس سفیدت با دامن قرمزه رو بپوش
ات: پس بای کفشامون رو ست کنیم
کوک: باش
*۱ ساعت بعد*
کوک : من اماده شدم
ات: منم
نامجون: صلوات ختم کنین ته بیاد
*۴۰ دقیقه بعد*
ته: من اماده شدم
جین: خانما صلوات محمدی پسند ختم کنید اقا اومد
ته: دیونه پاشید بریم
کوک: کجا بریم
ته: بریم بگردیم من چمیدونم اصلا بریم پاساژ
ات: اره منم میخوام خرید کنم
کوک و جیمین زیر لب: از همین الان پاهام و دستام درد گرفت
نامجون: اوکی بریم
(پرش زمانی به رفتن به پاساژ)
ات: ته این چطوره: ایی دیونه میخوای کوک از عصبانیت بمیره ارن از لباسای تنگ خشش نمیاد
کوک: اصلا چرا نظر منو نمیپرسی
ات: خب کوک این چطوریه
کوک: اگ اینو بخری و بخوای توی کلاپ بپوشی شب به فاخ میری چون
ات: حالا ک فک میکنم اصلا دوسش ندارم
نامجون: ایی کوک چرا انقد بهش سخت میگیری
کوک: ات دختریه ک هیکل خش فرمی داری نمیخوام چشمای بقیه روش باشه
ته: ات ات ات اتههههه
ات: چتهه
ته: این لباسرو ببین
ات،: وایییی چه خشگلهههه
ته: بپوش ببینیم تو تنت چطوریه
کوک: هوی
ته: من دارم میگم تنگ نباشه بهش
کوک : حواسم هستا
جیمین: الان عین سگو گربه به جون هم میفتن
نامجون: به خدا
ات: چطوره خشگله
کوک: ات
ات: جونم
(کوک میره در گوشش میگه این لباسه سینه هاشو خیلی بدجور و تحریک کننده نشون میده)
ات: باش پس اصلا من لباس نمیخوام
کوک: عی بابا
جیمین : کوک بیا بریم بیرون
کوک: هان
جیمین: ات بدش میاد زیاد بهش گیر بدی نکن دختره ناراحت میشه
کوک: خب بزارم اون هیکل خش فرمشو نشون بده
جیمین: واییی دیونم کردی ات بزرگ ترین مافیاس بعد
کوک: چی گفتی
جیمین: منظورم اینه ک باباش مافیا بوده
کوک: ن گفتی ات
جیمین : اشتباهی گفتم
ات: ته چرا اونجوری نگام میکنی
ته: شاید چون میخوام ببینم لباسه چطوریع
جین: ات این لباسه خوبه
ات: خدایی کوک به این گیر بده از اینجا رفتم
(ات لباسو میپرشه )
*عکس لباس اسلاید ۲ *
کوک: ات میشه ی لحظه بیای
ات: این لباسه چطوریه
کوک: خوبع بیا بریم ی لحظه
(ات رو میبره سرویس بهداشتی اونجا کسی نبود)
کوک: چرا تحریکم میکنی
ات: هوم
کوک: اولندش گردنت چرا کبوده من این کارو نکردم پس کی کرده
ات: کجا چی میگی
* کوک رو هل میده و میخواد بره بیرون
کوک: کجا کجا
(لباش رو میچسبونه رو لبای ات اما ات روش فن میزنه و از خودش جداش میکنه)
کوک: چرا میزنی
ات: چون رو مخی
کوک: چی
ات: من ی ادم معمولی نیستم سر به سرم نزار انقد
کوک: مافیایی ن
ات: اره ک چی
کوک: به درک برو گمشو
ات: خب باید بگم همش نقشه بود ک ری اکشن ترو ببینیم جیمین تموم شد بیا تو
جیمین: چرا کوک این کارو کردی هاا
ات: بیا بریم جیمین پیش بچه ها
ته: جین این لباس چطوره
جین: عالیع نامجون نظر تو چیه
نامی: عالیع
ات: کوک یادت باشه امروز چیکار
ات: پس بای کفشامون رو ست کنیم
کوک: باش
*۱ ساعت بعد*
کوک : من اماده شدم
ات: منم
نامجون: صلوات ختم کنین ته بیاد
*۴۰ دقیقه بعد*
ته: من اماده شدم
جین: خانما صلوات محمدی پسند ختم کنید اقا اومد
ته: دیونه پاشید بریم
کوک: کجا بریم
ته: بریم بگردیم من چمیدونم اصلا بریم پاساژ
ات: اره منم میخوام خرید کنم
کوک و جیمین زیر لب: از همین الان پاهام و دستام درد گرفت
نامجون: اوکی بریم
(پرش زمانی به رفتن به پاساژ)
ات: ته این چطوره: ایی دیونه میخوای کوک از عصبانیت بمیره ارن از لباسای تنگ خشش نمیاد
کوک: اصلا چرا نظر منو نمیپرسی
ات: خب کوک این چطوریه
کوک: اگ اینو بخری و بخوای توی کلاپ بپوشی شب به فاخ میری چون
ات: حالا ک فک میکنم اصلا دوسش ندارم
نامجون: ایی کوک چرا انقد بهش سخت میگیری
کوک: ات دختریه ک هیکل خش فرمی داری نمیخوام چشمای بقیه روش باشه
ته: ات ات ات اتههههه
ات: چتهه
ته: این لباسرو ببین
ات،: وایییی چه خشگلهههه
ته: بپوش ببینیم تو تنت چطوریه
کوک: هوی
ته: من دارم میگم تنگ نباشه بهش
کوک : حواسم هستا
جیمین: الان عین سگو گربه به جون هم میفتن
نامجون: به خدا
ات: چطوره خشگله
کوک: ات
ات: جونم
(کوک میره در گوشش میگه این لباسه سینه هاشو خیلی بدجور و تحریک کننده نشون میده)
ات: باش پس اصلا من لباس نمیخوام
کوک: عی بابا
جیمین : کوک بیا بریم بیرون
کوک: هان
جیمین: ات بدش میاد زیاد بهش گیر بدی نکن دختره ناراحت میشه
کوک: خب بزارم اون هیکل خش فرمشو نشون بده
جیمین: واییی دیونم کردی ات بزرگ ترین مافیاس بعد
کوک: چی گفتی
جیمین: منظورم اینه ک باباش مافیا بوده
کوک: ن گفتی ات
جیمین : اشتباهی گفتم
ات: ته چرا اونجوری نگام میکنی
ته: شاید چون میخوام ببینم لباسه چطوریع
جین: ات این لباسه خوبه
ات: خدایی کوک به این گیر بده از اینجا رفتم
(ات لباسو میپرشه )
*عکس لباس اسلاید ۲ *
کوک: ات میشه ی لحظه بیای
ات: این لباسه چطوریه
کوک: خوبع بیا بریم ی لحظه
(ات رو میبره سرویس بهداشتی اونجا کسی نبود)
کوک: چرا تحریکم میکنی
ات: هوم
کوک: اولندش گردنت چرا کبوده من این کارو نکردم پس کی کرده
ات: کجا چی میگی
* کوک رو هل میده و میخواد بره بیرون
کوک: کجا کجا
(لباش رو میچسبونه رو لبای ات اما ات روش فن میزنه و از خودش جداش میکنه)
کوک: چرا میزنی
ات: چون رو مخی
کوک: چی
ات: من ی ادم معمولی نیستم سر به سرم نزار انقد
کوک: مافیایی ن
ات: اره ک چی
کوک: به درک برو گمشو
ات: خب باید بگم همش نقشه بود ک ری اکشن ترو ببینیم جیمین تموم شد بیا تو
جیمین: چرا کوک این کارو کردی هاا
ات: بیا بریم جیمین پیش بچه ها
ته: جین این لباس چطوره
جین: عالیع نامجون نظر تو چیه
نامی: عالیع
ات: کوک یادت باشه امروز چیکار
۱۷.۶k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.