رفتیم دریا

.
رفتیم دریا
"مائده" سرعتش تند تر شد
خودشو رسوند به ساحل
روسری آبیش رو زد به دریا
و بدون اینکه حرفی بزنه
برگشت بسمت من
گفتم "مائده" چیزی شده
گفت بوی دریا ...
یکمی از بوی دریا را جمع کردم تو روسری
واسه روزایی که نیستی
واسه روزایی که دلم بی تابه
واسه ماهیِ سرخِ توی سینم
تا بتونه یه مدت ...
بیشتر زنده بمونه
دریا ولی خوشحال تر بود
خودشو میزد به صخره ها
آخه بوی "مائده" رو میداد
.
| حمید جدیدی |
دیدگاه ها (۵)

ما همیشهیک نفر را پشت صورتمان داریمکه بریده از دنیامی خواهد ...

برف نو! سلام، سلامبنشین، خوش نشسته‌ای بر بامپاکی آوردی ای ام...

.سرما خورده اممادر بزرگ میگوید:اندکی عسل و لیمو را...لیمو را...

به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. فقط زیر سوال آخر نوشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط