پدرش بهش میگفت:هزارتا چسب زخم بفروش تا برات کفش بخرم بچه نشست وبا خودش فکر کرد یعنی باید ارزو کنم هزار نفر یه جاشون زخمی بشه تا من کفش بخرم. ولش کن همین خوبه