پیشنهاد فیلم اولین تجربه کارگردانی فیلم نامه نویس موفق، م
#پیشنهاد_فیلم اولین تجربه کارگردانی فیلمنامهنویس موفق، ماری اوکادا Mari Okada، انیمه جذابی با داستانی عمیق، تأثیرگذار در مورد عشق مادر به فرزند و گذر زمان است. تصاویر، موسیقی و پرشهای زمانی داستان، سبک آرام و لطیف آن که با خشونت فضا و صحنههای سرد آن در تناقض است، باعث تأثیرگذاری بیشتر و جبران نقصهای کوچکش شده است..
لورفها انسانهای افسانهای هستند که صدها سال عمر میکنند، اما در ظاهر شبیه بچهها هستند. آنها سالها بهدوراز آدمهای دیگر زندگی میکنند و پارچههای زیبایی به نام هیبیول Hibiol میبافتند. در نگاه اول دنیای زیبا و محدود آنها به نظر کمی سرد و خشن میآید، مخصوصاً وقتی تنهایی شخصیت اصلی داستان، ماکیای ۱۵ ساله را میبینیم، با این حال لورفها مردمانی قوی با رسومی جالب هستند. زندگی آرام آنها وقتی به هم میریزد که ارتشی از سرزمینی نزدیک به همراه اژدهاها به قلمرو آنها حمله میکند تا زنان فناناپذیری را برای ازدواج با شاهزاده با خود ببرند. یکی از این اژدهاها ماکیا را میگیرد و در طبیعت رها میکند و به همین دلیل او از این فاجعه در امان میماند. وقتی ماکیا به خرابههای شهر خود برمیگردد، نوزادی را پیدا میکند و تصمیم میگیرد او را بهتنهایی بزرگ کند.از این قسمت داستان به بعد، انیمه از جوانی ماکیا بهسرعت میگذرد و در این پرشهای زمانی مختلف آن، ممکن است بهسرعت متوجه این گذر زمان نشویم، چراکه چهره ماکیا در طی این سالها تغییر نمیکند. این پرشهای زمانی و سرعت بالای اتفاقات فیلم، بازتابی هوشمندانه از زندگی ماکیا است. دنیا و آدمهای اطراف او بهسرعت تغییر میکنند و شخصیت و درک او از دنیا نیز با گذشت زمان رشد میکند، تنها یک بخش از زندگی اوست که متفاوت است، اینکه او مانند انسانهای دیگر پیر نمیشود.
ماکیا با ظاهر کودکانه و سن کمش، سختیها و چالشهای مادرهای کمسن و تنها را نشان میدهد. غریبهها با ترحم به او نگاه میکنند که در سن کم فرزندی دارد، هیچکس او را استخدام نمیکند و بچههای دیگر فرزند او، آریل Ariel را اذیت میکنند. رفتار آنها بسیار ناراحتکننده است و نشاندهنده تأثیر آزاردهنده انتظارات جامعه بر روی خانواده کوچک او است.
لورفها انسانهای افسانهای هستند که صدها سال عمر میکنند، اما در ظاهر شبیه بچهها هستند. آنها سالها بهدوراز آدمهای دیگر زندگی میکنند و پارچههای زیبایی به نام هیبیول Hibiol میبافتند. در نگاه اول دنیای زیبا و محدود آنها به نظر کمی سرد و خشن میآید، مخصوصاً وقتی تنهایی شخصیت اصلی داستان، ماکیای ۱۵ ساله را میبینیم، با این حال لورفها مردمانی قوی با رسومی جالب هستند. زندگی آرام آنها وقتی به هم میریزد که ارتشی از سرزمینی نزدیک به همراه اژدهاها به قلمرو آنها حمله میکند تا زنان فناناپذیری را برای ازدواج با شاهزاده با خود ببرند. یکی از این اژدهاها ماکیا را میگیرد و در طبیعت رها میکند و به همین دلیل او از این فاجعه در امان میماند. وقتی ماکیا به خرابههای شهر خود برمیگردد، نوزادی را پیدا میکند و تصمیم میگیرد او را بهتنهایی بزرگ کند.از این قسمت داستان به بعد، انیمه از جوانی ماکیا بهسرعت میگذرد و در این پرشهای زمانی مختلف آن، ممکن است بهسرعت متوجه این گذر زمان نشویم، چراکه چهره ماکیا در طی این سالها تغییر نمیکند. این پرشهای زمانی و سرعت بالای اتفاقات فیلم، بازتابی هوشمندانه از زندگی ماکیا است. دنیا و آدمهای اطراف او بهسرعت تغییر میکنند و شخصیت و درک او از دنیا نیز با گذشت زمان رشد میکند، تنها یک بخش از زندگی اوست که متفاوت است، اینکه او مانند انسانهای دیگر پیر نمیشود.
ماکیا با ظاهر کودکانه و سن کمش، سختیها و چالشهای مادرهای کمسن و تنها را نشان میدهد. غریبهها با ترحم به او نگاه میکنند که در سن کم فرزندی دارد، هیچکس او را استخدام نمیکند و بچههای دیگر فرزند او، آریل Ariel را اذیت میکنند. رفتار آنها بسیار ناراحتکننده است و نشاندهنده تأثیر آزاردهنده انتظارات جامعه بر روی خانواده کوچک او است.
۶.۲k
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.