حتما بخونید
حتما بخونید:
اندر حکایت برخی شوهرهای امروزی!
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
اگر عقد کردی تو خود دختری را
بسوز و بساز و مزن دم، و دیگر
برون کن ز سر باد و خیره سری را
چو جلب رضایت کنی همسرت را
پس از کارِ شرکت، بکن شوفری را
بگو نرم چون پنبه و خوش خوراک است
اگر پخته او کُتلتی آجری را
وگر هم غذایی نپخته عیالت
به جایش بخور چای با ویفری را
کنون که مُد روز بودن مهم است
نباید به پایت کنی قیصری را
مهم نیست که عاشق رنگ سرخی
تو باید بپوشی کُت فسفری را
چون او عاشق گلهء گورخرهاست
به پا کن تو شلوار گوره خری را
مبادا که خودسر لباسی بپوشی
که بینی به چشم خودت کیفری را
اگر چه سرت مو فراوان ندارد
ولی چون که او خواسته فرفری را
سریعاَ اطاعت کن و طبق فرمان
تو هم دوست باید بداری فِری را
به صبحانه باید مهیا کنی زود
اگر قاف باشد کنون بربری را
به وقتی که سبزی کنی پاک، زنهار
بشویی تو گشنیز با جعفری را
"همی تا کند پیشه، عادت همی کن"
زنت مر جفا را، تو مر صابری را
چو آسایش روح خواهی بیاموز
به هر لحظه آدابی از چاکری را
گرفته کنون چاکری این زمانه
به کل جای آدابی از شوهری را
شده زن ذلیلی ره و رسم عاشق
کجا برده ای ای فلک دلبری را ؟!
بشو همچو یک نوکر سر سپرده
چو خواهی نبینی تو ژاندارمری را
چو شد وزن شعرم فعولُن ،فعولُن
نشد با" وَری" من بیارَم "دَری" را
خیالات باطل مکن بیشتر زین
ببوس و کناری بِنه شاعری را
اندر حکایت برخی شوهرهای امروزی!
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
اگر عقد کردی تو خود دختری را
بسوز و بساز و مزن دم، و دیگر
برون کن ز سر باد و خیره سری را
چو جلب رضایت کنی همسرت را
پس از کارِ شرکت، بکن شوفری را
بگو نرم چون پنبه و خوش خوراک است
اگر پخته او کُتلتی آجری را
وگر هم غذایی نپخته عیالت
به جایش بخور چای با ویفری را
کنون که مُد روز بودن مهم است
نباید به پایت کنی قیصری را
مهم نیست که عاشق رنگ سرخی
تو باید بپوشی کُت فسفری را
چون او عاشق گلهء گورخرهاست
به پا کن تو شلوار گوره خری را
مبادا که خودسر لباسی بپوشی
که بینی به چشم خودت کیفری را
اگر چه سرت مو فراوان ندارد
ولی چون که او خواسته فرفری را
سریعاَ اطاعت کن و طبق فرمان
تو هم دوست باید بداری فِری را
به صبحانه باید مهیا کنی زود
اگر قاف باشد کنون بربری را
به وقتی که سبزی کنی پاک، زنهار
بشویی تو گشنیز با جعفری را
"همی تا کند پیشه، عادت همی کن"
زنت مر جفا را، تو مر صابری را
چو آسایش روح خواهی بیاموز
به هر لحظه آدابی از چاکری را
گرفته کنون چاکری این زمانه
به کل جای آدابی از شوهری را
شده زن ذلیلی ره و رسم عاشق
کجا برده ای ای فلک دلبری را ؟!
بشو همچو یک نوکر سر سپرده
چو خواهی نبینی تو ژاندارمری را
چو شد وزن شعرم فعولُن ،فعولُن
نشد با" وَری" من بیارَم "دَری" را
خیالات باطل مکن بیشتر زین
ببوس و کناری بِنه شاعری را
- ۳۴۰
- ۱۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط