میگفت گمون نکنم دیگه اونجوری عاشق شم یه جور عجیبی بود

می‌گفت گمون نکنم دیگه اونجوری عاشق شم. یه جورِ عجیبی بود. ناجوانمردانه شاید. حتی نارفیقانه. دیدی وقتی یه پرنده رو با سنگ یا سروصدا مجبور میکنی تا از روی شاخه‌ی یه درخت پرواز کنه، اون پرنده تا مدت‌ها دیگه سمتِ اون شاخه نمیره؟ به اون شاخه حسِ بدی پیدا میکنه. حسِ یه دوریِ عجیب. حسِ یه نارفیق.
‌‌
دیدگاه ها (۱)

همه چیز اول یک رویاست و بعد ناگهان اتفاق می افتد

من عاشقتم... این رو هم می‌دونم که عشق یعنی فریادهای بیهوده.....

نباید بی نقص باشی فقط باید خودت باشی!

چه دلخوری و بخشیدن هایی کـه فرد مورد نظـر اصلا ازش با خبـر ن...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 13ویو جونکوکجنگل تاریک ...

میان عشق و درد---پارت چهارم:اون بعدازظهر، تهیونگ یونا رو به ...

اگه خوناشام بشه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط