ساعت را برداشتم
ساعت را برداشتم
تا نکوبد ثانیه های نبودنت را ،
که حس نکنم چه قدر برای آمدنت دیر شده …
نشسته ام
و بین رفتن های تو و ماندنهای خودم مخرج مشترک گرفتم!
حاصلش فقط داغِ من و تو ماند روی دلمان
تو از قضاوتت و من از غفلتم...../ سعید
تا نکوبد ثانیه های نبودنت را ،
که حس نکنم چه قدر برای آمدنت دیر شده …
نشسته ام
و بین رفتن های تو و ماندنهای خودم مخرج مشترک گرفتم!
حاصلش فقط داغِ من و تو ماند روی دلمان
تو از قضاوتت و من از غفلتم...../ سعید
۳۵۱
۲۸ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.