زمستان است و
زمستان است و
چشم کوچه از انتظارت، سپید!
پرنده ی مهاجرم!
بگو با کدام برف
مینشینی
بر شاخسار تنهاییام
دلواپس سرما نباش؛
اینجا از هیزم دل
آتشی برایت روشن کردهام..!
چشم کوچه از انتظارت، سپید!
پرنده ی مهاجرم!
بگو با کدام برف
مینشینی
بر شاخسار تنهاییام
دلواپس سرما نباش؛
اینجا از هیزم دل
آتشی برایت روشن کردهام..!
۷.۸k
۱۱ دی ۱۴۰۰