سلام دوستان
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست✋
#جسمی_که_آب_شد 😔 😭
شهید علی عرب🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۴ / ۱۳۴۹
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۴ / ۱۳۶۵
محل تولد: کرمان
محل شهادت: منطقه مهران عملیات کربلای ۱
🌹 از زبان دوستش:
با هم نشسته بودیم پرسیدم حالا که میروی کی برمیگردی، با خنده گفت: ده روز دیگر و درست ۱۰ روز بعد برگشت ولی…
وسایلش را بین دوستانش تقسیم کرد و رفت
کوله پشتیاش سنگین بود آرپیجی، نارنجک... محکم به خود بسته بود، نزدیک کانال رسیدیم در حال رفتن به جلو بودیم، اطرافمان میدان مین بود، آهسته، آهسته جلو می رفتیم، دشمن در فاصله ۲۰۰ متری ما بود با کوچکترین صدایی ممکن بود متوجه ما شود.. ناگهان گلولهای به کوله پشتی علی خورد تمام نگاهها چرخید طرف علی اما کسی نمیتوانست به او کمک کند.. مهمات آتش گرفتند🔥 فقط فرصت کرد نارنجکها را از خودش جدا کند.خودم را به علی رساندم لباس علی، کوله پشتیاش سوخته و به پشت کمرش چسبیده بود🔥 اشاره کرد آب بهم بده، من چفیهام را با قمقمهاش که در اثر گرمای آتش داغ شده بود خیس کردم و گذاشتم روی لبهایش. علی با دست آن را گرفت و به دهانش فشار داد و دیگر هیچ حرفی نزد
تمام بدنش سوخت وبر اثرحرارت آب شد اما صدایش درنیامد تاعملیات لونرود.تنها کف پوتینش که نسوز بود باقی ماند و با ۱۶ سال سن به دیدار معبود شتافت
شهید علی عرب
شادی روحش صلوات💙 🌹
➖ 🔝 🍂 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂 🔝 ➖
مهمون امروزمون داداش علی هست✋
#جسمی_که_آب_شد 😔 😭
شهید علی عرب🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۴ / ۱۳۴۹
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۴ / ۱۳۶۵
محل تولد: کرمان
محل شهادت: منطقه مهران عملیات کربلای ۱
🌹 از زبان دوستش:
با هم نشسته بودیم پرسیدم حالا که میروی کی برمیگردی، با خنده گفت: ده روز دیگر و درست ۱۰ روز بعد برگشت ولی…
وسایلش را بین دوستانش تقسیم کرد و رفت
کوله پشتیاش سنگین بود آرپیجی، نارنجک... محکم به خود بسته بود، نزدیک کانال رسیدیم در حال رفتن به جلو بودیم، اطرافمان میدان مین بود، آهسته، آهسته جلو می رفتیم، دشمن در فاصله ۲۰۰ متری ما بود با کوچکترین صدایی ممکن بود متوجه ما شود.. ناگهان گلولهای به کوله پشتی علی خورد تمام نگاهها چرخید طرف علی اما کسی نمیتوانست به او کمک کند.. مهمات آتش گرفتند🔥 فقط فرصت کرد نارنجکها را از خودش جدا کند.خودم را به علی رساندم لباس علی، کوله پشتیاش سوخته و به پشت کمرش چسبیده بود🔥 اشاره کرد آب بهم بده، من چفیهام را با قمقمهاش که در اثر گرمای آتش داغ شده بود خیس کردم و گذاشتم روی لبهایش. علی با دست آن را گرفت و به دهانش فشار داد و دیگر هیچ حرفی نزد
تمام بدنش سوخت وبر اثرحرارت آب شد اما صدایش درنیامد تاعملیات لونرود.تنها کف پوتینش که نسوز بود باقی ماند و با ۱۶ سال سن به دیدار معبود شتافت
شهید علی عرب
شادی روحش صلوات💙 🌹
➖ 🔝 🍂 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂 🔝 ➖
۳۹.۶k
۱۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.