اگر جنگ نبود

اگر جنگ نبود
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشه ای را بکشم
که برای دختری در آنور مرز های کشورم
اشک به بار می آورد
حالا که جنگ میدرد تن های بی روحمان را
برای زنی که عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست.
#نزار_قبانی


چهارشنبه شانزدهم #مرداد ۱۳۹۸ #بوقت_کافه_هنوز
ساعت بیست : بیست و نه دقیقه
۱۹۱۸
۱۹۰۲
دیدگاه ها (۱۲)

گوهر از خاک برآرند و نکویش دارندبخت بد بین که فلک گوهر ما بر...

چند وقت پیش رفتم کلاس نویسندگی ثبت نام کردم که یاد بگیرم بنو...

ما انسان ها همگی از جنس خاکیم😉 منتهی"دیوید بکام"از کانی‌های...

اغلب ما "سواد رابطه" نداریم...بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط