عاشقنامداروامقعذرا
#عاشق_نامدار_وامق_عذرا
فلاطوسچون سایه عذرارا دنبال می كرد.
اما چنان روی نمود كه شبی فرصت یافت و به خلوتگه وامق رفت. فلاطوس به كار و دیدار او آگاه شد كه
فلاطوس عذرا را به تلخی سرزنش كرد؛
چنان شد كه شاه نیز از دیدار پنهانی دخترش با وامق آگاه گردید و او را به سختی ملامت كرد. عذرا از تلخگویی و شماتت پدرش چنان دل آزرده شد كه از هوش رفت و بر زمین افتاد. فلقراط از آن ستم بزرگ كه به دخترش كرده بود پشیمان گشت، وی را به هوش آورد و چون عذرا تنها ماند بر بخت ناسازگار خود نفرین كرد، گریست و به درد گفت:
همی گفت ای بخت ناسازگار
چرا تلخ كردی مرا روزگار
آن گاه فلاطوس نزد وامق و طوفان رفت و به خشم چندان با وامق به درشتی و ناهمواری سخن گفت کهوامق پذیرفت
كه هرگز به عذرا به بد ننگرد
دل وامق و عذرا از ستمی كه از پدر و تعلیم گر بر آنان می رفت غمگین وپر اندوه بود
عذرا وقتی به یاد می آورد كه دلدارش را به ستم از او دور كرده اند.
باری پس از مدتی یانی بر اثر غم و اندوهی كه دل و جان دخترش را فشرده بود جان سپرد. فلقراط نیز در جنگ با دشمن كشته، و عذرا به چنگ خصم اسیر شد. منقلوس نامی او را در جزیره كیوس خرید و دمخینوس كه كارش بازرگانی بود وی را از او دزدید. این دختر تیره روز كه از گاه جوانی بخت از او برگشته بود سالیانی از عمرش را به بردگی و حسرت گذراند و سرانجام به ناكامی درگذشت.
فلاطوسچون سایه عذرارا دنبال می كرد.
اما چنان روی نمود كه شبی فرصت یافت و به خلوتگه وامق رفت. فلاطوس به كار و دیدار او آگاه شد كه
فلاطوس عذرا را به تلخی سرزنش كرد؛
چنان شد كه شاه نیز از دیدار پنهانی دخترش با وامق آگاه گردید و او را به سختی ملامت كرد. عذرا از تلخگویی و شماتت پدرش چنان دل آزرده شد كه از هوش رفت و بر زمین افتاد. فلقراط از آن ستم بزرگ كه به دخترش كرده بود پشیمان گشت، وی را به هوش آورد و چون عذرا تنها ماند بر بخت ناسازگار خود نفرین كرد، گریست و به درد گفت:
همی گفت ای بخت ناسازگار
چرا تلخ كردی مرا روزگار
آن گاه فلاطوس نزد وامق و طوفان رفت و به خشم چندان با وامق به درشتی و ناهمواری سخن گفت کهوامق پذیرفت
كه هرگز به عذرا به بد ننگرد
دل وامق و عذرا از ستمی كه از پدر و تعلیم گر بر آنان می رفت غمگین وپر اندوه بود
عذرا وقتی به یاد می آورد كه دلدارش را به ستم از او دور كرده اند.
باری پس از مدتی یانی بر اثر غم و اندوهی كه دل و جان دخترش را فشرده بود جان سپرد. فلقراط نیز در جنگ با دشمن كشته، و عذرا به چنگ خصم اسیر شد. منقلوس نامی او را در جزیره كیوس خرید و دمخینوس كه كارش بازرگانی بود وی را از او دزدید. این دختر تیره روز كه از گاه جوانی بخت از او برگشته بود سالیانی از عمرش را به بردگی و حسرت گذراند و سرانجام به ناكامی درگذشت.
- ۴.۲k
- ۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط