No matterre on a tree or deep down a well
No matter're on a tree or deep down a well
Keep your eyes up to me cause there lies the spell
.
.
.
.
.
.
گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت
در راه با پروردگار سخن می گفت:
(ای گشاینده گره های ناگشوده ، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای)
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندم ها به زمین ریخت
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندم ها را از زمین جمع کند ، در کمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
پروین اعتصامی
#مفتاح_راه
Keep your eyes up to me cause there lies the spell
.
.
.
.
.
.
گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت
در راه با پروردگار سخن می گفت:
(ای گشاینده گره های ناگشوده ، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای)
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندم ها به زمین ریخت
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندم ها را از زمین جمع کند ، در کمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
پروین اعتصامی
#مفتاح_راه
- ۱۸.۶k
- ۲۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط