متنی زیبا از پرفسور سمیعی

متنی زیبا از پرفسور سمیعی

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.
همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.
به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.
تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.

#deep_feeling
دیدگاه ها (۳)

جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری...

پروفسور حسابی در زمان کار بر روی تحقیقش در یکی از دانشگاه ها...

یه نفر به دوستش زنگ زد گفت:400هزارتومن احتیاج دارم , داری به...

مگسی را کشتم...... نه به این جرم که حیوان پلیدیس بد است.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط