دل نماندهست که گوی خم چوگان تو نیست

...
دل نمانده‌ست که گوی خم چوگان تو نیست
خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست

تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد
هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست

در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست
و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست!

دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست

#سعدی
#گل
#ایران_من
#بوستان "لاله سرخ" منطقه 2 تهران
#دل #گوی #خم #چوگان #خصم #گریز #میدان #زلف_پریشان #حیران #اوصاف #معانی #بصر #حیران #درد #حسرت #دیدار #طبیب #عاجز #چاره #درمان #مرد_میدان #سرباز #جانفدا #لاله_سرخ #ملت #قدرشناس #ایران #تهران
#flowers
دیدگاه ها (۷)

...مرا گویی که چونی؟ چونم ای دوستجگر پر درد و دل پر خونم ای ...

...در سکوت و فریاد، چه بیرحمانهبه ’سخره گرفته شده قصهء دلداد...

...جانا ز فراق تو این محنت جان تا کیدل در غم عشق تو، رسوای ج...

...صدا کن مرا؛صدای تو خوب استصدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط