ناز چشمانت شم آنقدر حیرانت نم

ناز چشمانت ڪشم آنقدر، حیرانت ڪنم
بے و؋ـا در قدرت من نیست زندانت ڪنم
نذر ڪردم گر تو را روزے بـہ دستت آورم
نوگل این بوستان شمع شبستانت ڪنم
جام دل انداختے با غیر هم پیمان شدے
مرغ در دام توام، ناچار ؋ـرمانت ڪنم
بندہ عشق تو بودن منتهاے زندگے ست
جان نا چیزے ڪـہ دارم آن بـہ قربانت ڪنم
دل پریشانے مڪن جانا ڪـہ عمرے در سڪوت
لب ؋ـرو بستم مبادا تا پریشانت ڪنم
ڪاش در صحن خلوص عشق چون آزادہ اے
مـ؋ـتخر بودم بـہ یڪ لبخند مهمانت ڪنم
ابر بودم، آسمان بودے ولے غاـ؋ـل ڪـہ من
میتوانستم بـہ آهے غرق بارانت ڪنم....!!


#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۰)

نکند فکر کنيدر دل من ياد تو نيست...گوش کن نبض دلمزمزمه اش با...

خوشبخت‌ترین انسان‌هایِ رویِ زمین آن‌هایی هستندکه کسی را دوست...

وقتى از ته دل بخندی وقتی هر چیزی را به خودت نگیری وقتی سپاسگ...

قرار نیست آدمیزاد همیشه خوب باشد !همدیگر را درک کنیدگاهی آدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط