من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شرری
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
#حسین_دستورداده
25\4\96
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شرری
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
#حسین_دستورداده
25\4\96
۱۲.۵k
۲۵ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.