فیک دازای
فیک دازای
تناسخ
پارت ۶
از زبان ایوری :
اون رانپو بود عرررررررر
مثل همیشه یه چیپس تو دستش بود و داشت میخوردش
لینا : دروغ نگید ، شما دوتا با همین (خطاب به ایوری و کنجی)
دیگه کفری شدم ، خود لینا هم میدونست اگه کفری میشدم میکشتمش
ایوری : دیگه داری کفریم میکنی ( با لحن ترسناک بخونید )
یه لبخند سادیسمی زدم
لینا : غلط کردم
رانپو : چرا ازش میترسی این که خیلی کیوته ( لپ ایوری رو میکشه )
ایوری : من کیوتم ؟
رانپو : هم کیوت و هم زیبا ( بچه ها اون حالت معروفش رو گرفت ، انگشت اشارش رو به هوا نشون میده و چشامشو میبنده )
ناخوداگاه پریدم بغلش
رانپو تو شک بود ، بعد چند ثانیه یه لبخند ملیحانه زد و دستش رو گذاشت رو سرم و سمو نوازش کرد
ایوری : تو اولین کسی هستی که به من میگی کیوت
لینا : اهم اهم .... اینجا دازای و چویا چین ؟ اونا همیشه بهت میگن کویت
ایوری : منظورم از غریبه ها بود ، نه داداشم و رفیقش
کنجی : دازای چویا کین ؟
ایوری : داداشم چویاعه صداش میکنم چوچو ، دازای هم رفیق صمیمیشه
لینا : و دازای رو ایوری کراش داره
ایوری : چیییییی ؟ منو اون که هر روز داریم دعوا میکنیم
نمیدونم دارم چی میگم منکه هیچی درباره ی خودم تو تناسخ نمیدونم /:
فکر کنم داره کم کم یادم میاد
لینا : شما بی اعصابی ، دازای که دوست داره
کامل لبو شدم
یه صدای آشنا اومد ، یه پسر با موهای مشکی و چشمای قهوه ای و یکم جذاب بود ، البته نه به اندازه ی دازای و چویا و رانپو
صدای یه نفر که با دازای لجه و از هم بدشون میاد
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اینم پارت جدید
بچه ها شما بگید اون پسر کی بود
مثل پارت قبل به چالش کشیدمتون * لبخند سادیسمی *
تناسخ
پارت ۶
از زبان ایوری :
اون رانپو بود عرررررررر
مثل همیشه یه چیپس تو دستش بود و داشت میخوردش
لینا : دروغ نگید ، شما دوتا با همین (خطاب به ایوری و کنجی)
دیگه کفری شدم ، خود لینا هم میدونست اگه کفری میشدم میکشتمش
ایوری : دیگه داری کفریم میکنی ( با لحن ترسناک بخونید )
یه لبخند سادیسمی زدم
لینا : غلط کردم
رانپو : چرا ازش میترسی این که خیلی کیوته ( لپ ایوری رو میکشه )
ایوری : من کیوتم ؟
رانپو : هم کیوت و هم زیبا ( بچه ها اون حالت معروفش رو گرفت ، انگشت اشارش رو به هوا نشون میده و چشامشو میبنده )
ناخوداگاه پریدم بغلش
رانپو تو شک بود ، بعد چند ثانیه یه لبخند ملیحانه زد و دستش رو گذاشت رو سرم و سمو نوازش کرد
ایوری : تو اولین کسی هستی که به من میگی کیوت
لینا : اهم اهم .... اینجا دازای و چویا چین ؟ اونا همیشه بهت میگن کویت
ایوری : منظورم از غریبه ها بود ، نه داداشم و رفیقش
کنجی : دازای چویا کین ؟
ایوری : داداشم چویاعه صداش میکنم چوچو ، دازای هم رفیق صمیمیشه
لینا : و دازای رو ایوری کراش داره
ایوری : چیییییی ؟ منو اون که هر روز داریم دعوا میکنیم
نمیدونم دارم چی میگم منکه هیچی درباره ی خودم تو تناسخ نمیدونم /:
فکر کنم داره کم کم یادم میاد
لینا : شما بی اعصابی ، دازای که دوست داره
کامل لبو شدم
یه صدای آشنا اومد ، یه پسر با موهای مشکی و چشمای قهوه ای و یکم جذاب بود ، البته نه به اندازه ی دازای و چویا و رانپو
صدای یه نفر که با دازای لجه و از هم بدشون میاد
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اینم پارت جدید
بچه ها شما بگید اون پسر کی بود
مثل پارت قبل به چالش کشیدمتون * لبخند سادیسمی *
۵.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.