عشق آن است که بر درد تو درمان باشد
عشق آن است که بر درد تو درمان باشد
سرو سامان دل بی سرو سامان باشد
جان جانان تو و همدم و همراه شود
ساحل امن به هنگامهی طوفان باشد
عشق باید که بیاید که بماند همه عمر
نه ، به هر حادثهای از تو گریزان باشد
دست در دست تو از حادثهها رد بشود
باید آرامش این قلب پریشان باشد
عشق تا مرز جنون رفتن و مجنون شدن است
همسفر با تو اگر دلبر جانان باشد
گاه با یار خودت قصرنشین خواهی شد
مقصدت گاه ولی کوه و بیابان باشد
نه پری وش نه پری چهرهی زیبا رویی
عشق باید سر سوزن فقط انسان باشد
سرو سامان دل بی سرو سامان باشد
جان جانان تو و همدم و همراه شود
ساحل امن به هنگامهی طوفان باشد
عشق باید که بیاید که بماند همه عمر
نه ، به هر حادثهای از تو گریزان باشد
دست در دست تو از حادثهها رد بشود
باید آرامش این قلب پریشان باشد
عشق تا مرز جنون رفتن و مجنون شدن است
همسفر با تو اگر دلبر جانان باشد
گاه با یار خودت قصرنشین خواهی شد
مقصدت گاه ولی کوه و بیابان باشد
نه پری وش نه پری چهرهی زیبا رویی
عشق باید سر سوزن فقط انسان باشد
۴۴۴
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.