موضوع از همان جا شروع شد که با بزرگ و بزرگتر شدنمانرویاه

موضوع از همان جا شروع شد که با بزرگ و بزرگتر شدنمان،رویاهای مان را باختیم و بی آنکه بدانیم قسطی کردیم نفس کشیدن هایمان را و تمام مشکلاتمان را لابه لای پک های سیگار مرغوبمان پنهان کردیم...
دل بستیم به فرداهایی روشن،غافل از آنکه همین روزها و ساعت ها و لحظه ها بودند که تاریکی یا روشنی فردایمان را ثابت میکردند!
ابراز علاقه هایمان را ختم کردیم به پیام ها و لایک های مجازی و زمانی فهمیدیم اشتباه بزرگمان را که آن افراد دیگر حتی نفس هم نمیکشیدند و نبودند...
خنده هایمان را مصنوعی کردیم تا مبادا "لایک" کمتری نسبت به دیگران داشته باشیم و نمیدانستیم تمام این ها فقط یک بازی تکراریست...

کتاب خریدیم تا ست رنگ رنگی کتابخانه مان جذاب تر شود، بی آنکه حتی صفحه ای از آنها را برای لحظاتی هم که شده بخوانیم.

این رسمش نیست!تظاهر کردن تا کجا؟برای چه اصلا؟
کاش بتوانیم کمی هم که شده، برای خودمان و نفس هایمان عاشقانه زندگی کنیم. شاید هنوز دیر نباشد برای بیدار شدن...
دیدگاه ها (۲)

نمیدانم زندگیتو را برای کدام روز مبادایمن کنار گذاشته!چه روز...

تو میخندیو تمام قندهای عالم در دل منآب می شوندلبخند شیرینت پ...

منتظر صاعقه امشبیه باراندر هوای ابریبگو دوستم داریمی خواهمتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط