(ام ممکنه تا چند وقت فیک ننویسم برای همین گفتم ی پارت دیگ
(ام ممکنه تا چند وقت فیک ننویسم برای همین گفتم ی پارت دیگه هم بنویسم♡)
با شوگا رفتیم تو و کلی خرید کردیم(عکسشو میزارم)بعد از کلی خندیدن و گشتن رفتیم خونه
ا.ت:مرسی کیتنم
شوگا:کیتنم؟
ا.ت:آخه خیلی شبیه گربه ای🥺
شوگا:من کجام شبیه گربست ناسلامتی من بزرگ ترین مافیای کرم بعد بهم میگی شبیه گربم
ا.ت:حتی حرص خوردنتم شبیه گربه کوچولو هاست😂
شوگا:😑
ا.ت:خب اینارو ولش بیا بریم یچی بخوریم گشنمه
شوگا:هوم باشه الان میگم غذا درست کنن
ا.ت:میشه غذا رو من درست ک...
شوگا:نه نه هنوز پات خوب نشده همین که گزاشتم بری بیرون خیلی برات زیاد بود
ا.ت:خواهشششش🥺
شوگا:یا خب بشین سر جات خدمتکارا درست میکنن دیگه
ا.ت:آخه میخوام یکاری بکنم
شوگت:اوف باشه اما اگه خسته شدی بیا بشین
ا.ت:مرسی عشقولیم
بعد پریدم بغلش و دستام رو دور گردنش انداختم
شوگا:(خنده)
ا.ت:خب دیگه من برم سراغ کارم
رفتم تو آشپزخونه و شروع کردم به درست کردن غذا بعد از چند دقیقه دست هایی دور کمرم حلقه شد از رگ های روی دستش و انگشت های کشیده ی مردونه اش متوجه شدم که شوگولیمه
شوگا:خسته نباشی لیدی
ا.ت:(خنده)
شوگا اروم اروم به سمت گردنم رفت و شروع کرد به مارک گزاشتن روی گردنم
ا.ت:یااا نک..
شوگا:هیشش
راستش خودمم خوشم میومد پس حرفی نزدم و به کارم ادامه دادم(خدا شانس بده😐)
یهو منو برگردوند و لباش رو روی لبام گزاشت و با اشتیاق می بوسید بعد از اینکه نفس کم آوردیم جدا شدیم
شوگا:خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت:عاشقتم
خواست دوباره ببوستم که فر شروع کرد به صدا دادن
شوگا:اوف چرا همیشه یچیزی مزاحم میشه😪
وقتی دیدم حالش گرفته شد سرش رو آروم آوردم بالا و بوسه ای به لبش زدم
شوگا:(زوق)
ا.ت:خب دیگه ولم کن غذا سوخت
بعد دستاش رو باز کرد منم رفتم و غذا رو از تو فر در آوردم و سالادی که داشتم درست میکرم رو سریع آماده کردم خواستم ظرف هارو ببرم که شوگا از دستم گرفت
شوگا:تو برو بشین من میارم
ا.ت:اما...
شوگا:یااا کل کارا رو تو کردی منم میخوام ی کاری بکنم خوب
ا.ت:باشه(لبخند)...
خب خب دیگه جای حساس تمومش نکردم ولی خدایی حمایت کنید فعلا بای بای خشملام🪐🤍
با شوگا رفتیم تو و کلی خرید کردیم(عکسشو میزارم)بعد از کلی خندیدن و گشتن رفتیم خونه
ا.ت:مرسی کیتنم
شوگا:کیتنم؟
ا.ت:آخه خیلی شبیه گربه ای🥺
شوگا:من کجام شبیه گربست ناسلامتی من بزرگ ترین مافیای کرم بعد بهم میگی شبیه گربم
ا.ت:حتی حرص خوردنتم شبیه گربه کوچولو هاست😂
شوگا:😑
ا.ت:خب اینارو ولش بیا بریم یچی بخوریم گشنمه
شوگا:هوم باشه الان میگم غذا درست کنن
ا.ت:میشه غذا رو من درست ک...
شوگا:نه نه هنوز پات خوب نشده همین که گزاشتم بری بیرون خیلی برات زیاد بود
ا.ت:خواهشششش🥺
شوگا:یا خب بشین سر جات خدمتکارا درست میکنن دیگه
ا.ت:آخه میخوام یکاری بکنم
شوگت:اوف باشه اما اگه خسته شدی بیا بشین
ا.ت:مرسی عشقولیم
بعد پریدم بغلش و دستام رو دور گردنش انداختم
شوگا:(خنده)
ا.ت:خب دیگه من برم سراغ کارم
رفتم تو آشپزخونه و شروع کردم به درست کردن غذا بعد از چند دقیقه دست هایی دور کمرم حلقه شد از رگ های روی دستش و انگشت های کشیده ی مردونه اش متوجه شدم که شوگولیمه
شوگا:خسته نباشی لیدی
ا.ت:(خنده)
شوگا اروم اروم به سمت گردنم رفت و شروع کرد به مارک گزاشتن روی گردنم
ا.ت:یااا نک..
شوگا:هیشش
راستش خودمم خوشم میومد پس حرفی نزدم و به کارم ادامه دادم(خدا شانس بده😐)
یهو منو برگردوند و لباش رو روی لبام گزاشت و با اشتیاق می بوسید بعد از اینکه نفس کم آوردیم جدا شدیم
شوگا:خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت:عاشقتم
خواست دوباره ببوستم که فر شروع کرد به صدا دادن
شوگا:اوف چرا همیشه یچیزی مزاحم میشه😪
وقتی دیدم حالش گرفته شد سرش رو آروم آوردم بالا و بوسه ای به لبش زدم
شوگا:(زوق)
ا.ت:خب دیگه ولم کن غذا سوخت
بعد دستاش رو باز کرد منم رفتم و غذا رو از تو فر در آوردم و سالادی که داشتم درست میکرم رو سریع آماده کردم خواستم ظرف هارو ببرم که شوگا از دستم گرفت
شوگا:تو برو بشین من میارم
ا.ت:اما...
شوگا:یااا کل کارا رو تو کردی منم میخوام ی کاری بکنم خوب
ا.ت:باشه(لبخند)...
خب خب دیگه جای حساس تمومش نکردم ولی خدایی حمایت کنید فعلا بای بای خشملام🪐🤍
۶.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.