یکبار قرار بود با بچه ها برویم موج های آبی نجف آباد سانس استخر ...

🌷

یکبار قرار بود با بچه ها برویم موج های آبیِ نجف آباد. سانس استخر از هشت شب شروع می شد تا دوازده.

توی تلگرام به بچه های گروه پیام داد که: نماز رو چکار کنیم؟ ساعت هشت و نیم اذونه. جواب دادم: تو بیا، بالاخره یه کاریش می کنیم.

گفت: شرمنده من نمازم رو می خونم بعدش میام.گفتم: همه باید سر ساعت هفت و نیم جلوی استخر باشن. اگه دیر اومدی؛ باید همه رو بستنی بدی.

قبول کرد. نمازش را خواند و بعد هم به عنوان جریمه همه را بستنی داد.

📚حجت خدا؛ ۱۱۰ داستانک

#شهید_محسن_حججی
#قاسم_بن_الحسن #شهدا۰۱۲۰
╭🦋
╰┈➤ @shohada0120
دیدگاه ها (۰)

رمضان آمد و افطار و سحر پی در پیبادعای فرج ات روزه گشودن تا ...

بالای سرم که رسیدیاین گونه نوازشم کنو یقین بدان برا تودوباره...

احساساتش واقعی بود فرزند شهید پلیس الله پور در برنامه از دل ...

حریفت منم🇵🇸

پدر خوانده ...پارت نمی دونم چندویوتوی ماشین دیگه هیچ حرفی نز...

دختر سایه

صبحتهیونگ ویو:از خواب بلند شدم سرم درد میکرد دیدم ات پایین ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط