بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی

بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی
شادیِ خاطرِ اندوه گزارم نشدی

تا ز دامانِ شبمْ صبحِ قیامت ندمید
با که گویم که چراغِ شبِ تارم نشدی

صدفِ خالیِ افتاده به ساحلْ بودم
چون گهر زینتِ آغوش و کنارم نشدی

بوته ی خارِ کویرمْ همه تنْ دستِ نیاز
برقِ سوزانْ شو اگر ابرِ بهارم نشدی

از جنونْ بایدم امروز گشایش طلبید
که تو ای عقل ! به جز مشکلِ کارم نشدی


#شفیعی_کدکنی
دیدگاه ها (۱۲)

خدایا امشب برای همه دوستان و عزیزانم قلبی نورانیضمیری آروملب...

ڪــاش مـی دانــســتـی...تــڪرار... "تـــو" برایم ...چـــقــد...

« دوستت دارم »بہ حدے ڪہ اگر باشیبراےِ تمامِ لحظہ‌هایتفرشی از...

میروم از روزگارتدر غروبی سردِ سردکوله بارم پر زحسرت▪ ️سینه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط