شاید اگر ورق تاریخ بر میگشت بسمتت م

شاید ,,,,,,,,,,,,,, اگر ورق تاریخ ،، بر میگشت، بسمتت، من ،،،،،،،،،،، پشت دروازه ی
چشمانت،،،،، شور مینواختم ، و از دنگ دنگ، ساعت خواب الوده، شعری می یافتم ،
که تقدیر عاشقیم را ، عوض میکرد، قصه ها گمان
کرده اندمیرفتم پی کارم،،، چقدر توهم دارند،، تقدیر هم بر میگشت باز،
دیوانه تر از قبل ،،، از چشمانت،،، اسطوره ای میساختم.
دیدگاه ها (۱)

‍ کجای زمینجایی برای رقصیدن داردجایی برای #بوسیدنجایی برای خ...

بیت بیت غزلم شوق پریدن داردوه که دیدار غزل درد کشیدن داردچشم...

‏می‌رود کز ما جدا گردد ولی ،جان و دل با اوست، هر جا می‌رود ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط