دلم برای تو میسوزد

دلم برای تو می‌سوزد

که این شب‌ها گوشه‌ای می‌نشینی و فکر می‌کنی

اگر اتاق‌ها گوشه نداشته باشند

با تنهایی‌ات چه کنی؟

برای خودم

که این شب‌ها تا به تو فکر می‌کنم

حلقه‌ای دستِ چپم را پیر می‌کند

و تاریکی این خانه اگر

کفاف پنهان کردن اشک‌هایم را ندهد، چه کنم؟

برای او

که این شب‌ها بیشتر اگر روزنامه نخواند، چه کند؟

دلم می‌سوزد

و شما

آقای محترم

شما که چه نسبتی با این خانم دارید!؟ این زن میان تمام نسبت‌های خودش گیر کرده‌ست

مثل کوه‌نوردی مرده، میان کوه و دره گیر کرده‌ست

و آنکه از سقوط به اعماق درّه نجاتش می‌دهد

مگر چند سال

با جنازه‌ای بر پشت زندگی می‌کند؟
دیدگاه ها (۱)

کافی بود مرا در جریان می گذاشتی تغییر کردنت را می گویم دیگر ...

از خواب می پرمانگار پرنده ای پریده باشد از درخت !!جنگ همیشه ...

عاشقیباید قسمته آدم بشه...وقتی شد یهو بخودت میایی میبینی یکی...

زندگیه دیگه!گاهی خستت میکنهخیلی خستت میکنهاونقد که دوس داری ...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و نیست در عالم فدا...

😔 دلم سوخت،برای پزشکیان، که آمده بود جملاتی از نهج البلاغه ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط