دلم برای تو میسوزد
دلم برای تو میسوزد
که این شبها گوشهای مینشینی و فکر میکنی
اگر اتاقها گوشه نداشته باشند
با تنهاییات چه کنی؟
برای خودم
که این شبها تا به تو فکر میکنم
حلقهای دستِ چپم را پیر میکند
و تاریکی این خانه اگر
کفاف پنهان کردن اشکهایم را ندهد، چه کنم؟
برای او
که این شبها بیشتر اگر روزنامه نخواند، چه کند؟
دلم میسوزد
و شما
آقای محترم
شما که چه نسبتی با این خانم دارید!؟ این زن میان تمام نسبتهای خودش گیر کردهست
مثل کوهنوردی مرده، میان کوه و دره گیر کردهست
و آنکه از سقوط به اعماق درّه نجاتش میدهد
مگر چند سال
با جنازهای بر پشت زندگی میکند؟
که این شبها گوشهای مینشینی و فکر میکنی
اگر اتاقها گوشه نداشته باشند
با تنهاییات چه کنی؟
برای خودم
که این شبها تا به تو فکر میکنم
حلقهای دستِ چپم را پیر میکند
و تاریکی این خانه اگر
کفاف پنهان کردن اشکهایم را ندهد، چه کنم؟
برای او
که این شبها بیشتر اگر روزنامه نخواند، چه کند؟
دلم میسوزد
و شما
آقای محترم
شما که چه نسبتی با این خانم دارید!؟ این زن میان تمام نسبتهای خودش گیر کردهست
مثل کوهنوردی مرده، میان کوه و دره گیر کردهست
و آنکه از سقوط به اعماق درّه نجاتش میدهد
مگر چند سال
با جنازهای بر پشت زندگی میکند؟
- ۷۴۳
- ۱۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط