مشت میکوبم بر در

مشت می‌کوبم بر در...
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها...
من دچار خفقانم، خفقان...
من به تنگ آمده‌ام از همه چیز...
بگذارید هواری بزنم...
آی! با شما هستم...
این درها را باز کنید...
من به دنبال فضایی می‌گردم...

لب بامی...
سر کوهی...
دل صحرایی...
که در آن‌جا نفسی تازه کنم...
می‌خواهم فریاد بلندی بکشم...
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته‌ی چند!
چه کسی می‌آید با من فریاد کند”
دیدگاه ها (۴)

😜 😜

رفیق جانم ❤ من هم بلدم فراموشت کنماگر این شب‌ها بگذارند،اگر...

"سکوت" ؛ بزرگترین اشتباهِ آدم هاست وقتی رابطه ای ...به سراشی...

خاورمیانه را آفرید از روی چشمان شرقی ات پر آشوب ،رنجور خسته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط