فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانه برای رضای خ

فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت: هندوانه برای رضای خدا به من بده، فقیرم و چیزی ندارم. هندوانه فروش در میان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه ی خراب و به درد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد، دید که خورده نمی شود. سپس مقدار پولی که به همراه داشت را به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده. هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد. فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان گرفت و گفت: خداوندا بندگانت را ببین، این هندوانه خراب را به خاطر تو داده و این هندوانه خوب را به خاطر پول

خداوندا گذشت و بخشش رابه ما بیاموز،،،،
دیدگاه ها (۶)

تولدش مبارک.....

هیچ کس نفهمید کهزلیخا از مردان هم مردتر بود میدانی چرا؟؟؟؟مر...

اثر انگشت ما از قلب هایی که لمسشان کرده ایم هرگز پاک نمیشود....

پیشکش به تمامی مردان سرزمینم.....و به شما مردان ویسگونی عزیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط