درگیر خیالاتم و در نقش تو گیرم
درگیر خیالاتم و در نقش تو گیرم
چون صید فرومانده به دامت که اسیرم
کافیست که یکبار دگر رد شده اما
در تیر رست باشم و اینبار نمیرم
دریافته ام یا بزنم خود به جهالت
یا سنگ ره و هق هق شبها بپذیرم
چون ابر خزان از سر من رد شوی اما
انگار نه انگار که چون تشنه کویرم
آموختم از اول این راهٍ پر از جور
کین عشق خطاییست که باید بپذیرم
چون صید فرومانده به دامت که اسیرم
کافیست که یکبار دگر رد شده اما
در تیر رست باشم و اینبار نمیرم
دریافته ام یا بزنم خود به جهالت
یا سنگ ره و هق هق شبها بپذیرم
چون ابر خزان از سر من رد شوی اما
انگار نه انگار که چون تشنه کویرم
آموختم از اول این راهٍ پر از جور
کین عشق خطاییست که باید بپذیرم
۷۵۸
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.