از دل سوختهام سوختهتر میخواهی
.
از دل سوختهام سوختهتر میخواهی؟
آفتابی خود و از شمع، سحر میخواهی؟
من به جای تو به آغوش خطر خواهم رفت
تو برای سفرت یار دگر میخواهی؟
باید از سرخی لبهای تو میفهمیدم
خون رنگینتری از خون جگر میخواهی
سرفرازِ غم عشق توأم, اما, ای دوست
تو سرافکندگی اهل نظر میخواهی!
هر که از خلوت من میگذرد میرنجد
بیش از این از من تنها چه خبر میخواهی
یک وجب خاک پذیرای وجود من و توست
حاصل عمر همین است اگر میخواهی
از دل سوختهام سوختهتر میخواهی؟
آفتابی خود و از شمع، سحر میخواهی؟
من به جای تو به آغوش خطر خواهم رفت
تو برای سفرت یار دگر میخواهی؟
باید از سرخی لبهای تو میفهمیدم
خون رنگینتری از خون جگر میخواهی
سرفرازِ غم عشق توأم, اما, ای دوست
تو سرافکندگی اهل نظر میخواهی!
هر که از خلوت من میگذرد میرنجد
بیش از این از من تنها چه خبر میخواهی
یک وجب خاک پذیرای وجود من و توست
حاصل عمر همین است اگر میخواهی
- ۳۳۸
- ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط