حال که تنها تو میفهمی سکوتم را تو میخوانی تپشهای ک
حال که تنها، #تو میفهمی سکوتم را، #تو میخوانی تپشهای کج و رجدارِ قلبم را،
بسانِ شاپرک در گردِ شمعی نیمهجان
آرام میچینی بساطم را،
و میدانی که میدانم #تو از بَر کردهای حرفِ حسابم را،
و میبینی میانِ نینیِ
چشمانِ تب دارم،قرارم را،
و میبندی به آسانی به یک بوسه
دو صد راهِ فرارم را،
بگو چون #برف...
بر این خشکیِ غمبار میباری؟
بگو چون #عشق...
بر این گونهی تبدار میتابی؟
سکوتت طعمِ آری میدهد انگار
بسمالله...
این #تو، این منِ بیمار
درمان کن مرا با یک کلامِ ساده و ملموس،
دوستم داری؟
بگو #آری.!..!
#شنبه_۲۴_فروردین_۱۳۹۸
بسانِ شاپرک در گردِ شمعی نیمهجان
آرام میچینی بساطم را،
و میدانی که میدانم #تو از بَر کردهای حرفِ حسابم را،
و میبینی میانِ نینیِ
چشمانِ تب دارم،قرارم را،
و میبندی به آسانی به یک بوسه
دو صد راهِ فرارم را،
بگو چون #برف...
بر این خشکیِ غمبار میباری؟
بگو چون #عشق...
بر این گونهی تبدار میتابی؟
سکوتت طعمِ آری میدهد انگار
بسمالله...
این #تو، این منِ بیمار
درمان کن مرا با یک کلامِ ساده و ملموس،
دوستم داری؟
بگو #آری.!..!
#شنبه_۲۴_فروردین_۱۳۹۸
- ۱.۲k
- ۲۴ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط