پیراهنی که بویش در چشم شهر پیچید

‎‌‌‌‌‌
پیراهنی که بویش، در چشم شهر پیچید

بگذار پاره باشد ، من با تو بیگناهم


#مرحوم_افشین_یدالهی
دیدگاه ها (۱)

‎‌‌‌‌‌ چشمِ تو بس که سیاه است شبم تاریک استشبِ مهتابِ مرا رن...

‎‌‌‌‌‌حافظ به یاری غزل،قرآن ِعشق آورده بودسی جز را با عشوه ا...

گر چه این شهر شلوغ است، ولی باور کن، آنچنان جای تو خالیست، ص...

من از درس تو جدادربه‌در در کوه بودمشب تا صبح من ناله کنم در ...

گِله ها را بگذار!ناله ها را بس کن!روزگار گوش ندارد که تو هی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط