تک پارتی یونجون
تک پارتی یونجون
غمگین")
ویو یونجون
صبح با نوری که تو چشمام میخورد از خواب بیدار شدم
رز تو بغلم بود.
چند روزی بود هی پشت هم قلب درد میگرفت منم برای امروز بعد ظهر براش وقت دکتر گفته بودم بعد از چند دقیقه بازی با موهاش لباشو بوسیدم بلند شدم تا براش صبحانه آماده کنم رفتم طبقه پایین با عشق براش پنکیک های قلبی درست کردم
چند دقیقه نشستم گفتم بیدارش نکنم بزارم خوش بیدار شه ولی پنکیک ها داشتن از دهن میافتادن
پس تصمیم گرفتم یه صبحانه عاشقانه باهم رو تخت بخوریم برای همین پنکیک ها رو با بلوبری آب پرتقال براش توی سینی گذاشتم بردم بالا
رز پشت به در خوابیده بود آروم رفتم جلو تا بیدارش کنم ولی با چیزی که دیدم آرامشم تبدیل به ترس شد
رنگ رز پریده بود شروع کردم به تکون دادنش
_رز بیبی بیدار شو
_عشقم چشاتو باز کم ببین برات پنکیک درست کردم میون این تکون دادن ها یونجون متوجه دست بیجون رز شد .براید استایل بغلش کرد به سمت ماشین دوید <پرش زمانی بیمارستان>
_یکی نیست کمک کنه (با گریه)
پرستار ها اومدن رز رو رو برانکارد به سمت اتاق بردن
یونجون هم به دنبال پرستار ها میدوید
×آقا لطفا همینجا وایستید
یونجون بدون هیچ حرفی همون جا وایستاد
<چند مین بعد>
_دکتر چی شد حال همسر چطوره(با بغض)
=متاسفم ولی....
نام:رز
علت مرگ:سکته قلبی
غمگین")
ویو یونجون
صبح با نوری که تو چشمام میخورد از خواب بیدار شدم
رز تو بغلم بود.
چند روزی بود هی پشت هم قلب درد میگرفت منم برای امروز بعد ظهر براش وقت دکتر گفته بودم بعد از چند دقیقه بازی با موهاش لباشو بوسیدم بلند شدم تا براش صبحانه آماده کنم رفتم طبقه پایین با عشق براش پنکیک های قلبی درست کردم
چند دقیقه نشستم گفتم بیدارش نکنم بزارم خوش بیدار شه ولی پنکیک ها داشتن از دهن میافتادن
پس تصمیم گرفتم یه صبحانه عاشقانه باهم رو تخت بخوریم برای همین پنکیک ها رو با بلوبری آب پرتقال براش توی سینی گذاشتم بردم بالا
رز پشت به در خوابیده بود آروم رفتم جلو تا بیدارش کنم ولی با چیزی که دیدم آرامشم تبدیل به ترس شد
رنگ رز پریده بود شروع کردم به تکون دادنش
_رز بیبی بیدار شو
_عشقم چشاتو باز کم ببین برات پنکیک درست کردم میون این تکون دادن ها یونجون متوجه دست بیجون رز شد .براید استایل بغلش کرد به سمت ماشین دوید <پرش زمانی بیمارستان>
_یکی نیست کمک کنه (با گریه)
پرستار ها اومدن رز رو رو برانکارد به سمت اتاق بردن
یونجون هم به دنبال پرستار ها میدوید
×آقا لطفا همینجا وایستید
یونجون بدون هیچ حرفی همون جا وایستاد
<چند مین بعد>
_دکتر چی شد حال همسر چطوره(با بغض)
=متاسفم ولی....
نام:رز
علت مرگ:سکته قلبی
۸.۷k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.