سناریو چشمان بنفش را دوست دارم
سناریو :چشمان بنفش را دوست دارم
پارت اول
ران : دلم برای ملودی تنگ شده بنظرت بهش زنگ بزنم ؟
ریندو : اسکل بعد ۴ سال میخوای بهش زنگ بزنی اونم ساعت ۳ صبح
ران : یک دلتنگی خاصی توی دلم ایجاد شده نمیتونم بخوابم
ریندو : باشه زنگ بزن ولی اگه بهت فوش داد به من ربطی نداره
ران : گوشیم کجاست ریندو ؟
ریندو : مگه من ردیابم برو خودت پیداش کن مثلا برادر بزرگترمی ها
ران : پیداش کردم ( با ذوق )
ریندو : اگه گمش میکردی که دیگه میفهمیدم واقعا اسکلی
ران : خفه دارم زنگ میزنم
ریندو : ......
ملودی : بله ؟ ( باصدای که تازه از خواب بیدار شده )
ران : ببخشید شما ملودی سان هستین
ملودی : بله خودمم شما کاری داشتین ؟
ران : ملودی منو یادت نمیاد؟
ملودی : نه به خاطر ندارم
ران : من ران هایتانی
ملودی : ران تویییییی چقدر دلم برات تنگ شده بود پسر
ران : پس یادته
ملودی : مگه میشه بهترین دوستمو یادم نیاد
ران : خوب فردا ساعت ۵ عصر میای بریم بیرون؟
ریندو : چه گوهی داری میخوری ران ؟
ران : ( بلند گوی گوشیش رو با دستش میگیره ) خفه خون بگیر ریندو
ریندو : اسکل من برادرتم خر بنفش
ملودی : ران چیزی شده ؟
ران : نه بابا ریندوعه
ملودی : هنوز ریندو پیشته ؟ سلام منو بهش برسون
ران : اره هنوز باهیمم اونم سلام میرسونه
ریندو : ( با صدای بلند ) چون هنوز رل نداره با من زندگی میکنه لاس میزنه
ران : من که تلفنو قطع میکنم اون موقعه این گوشیه میکنم تو کو__
ملودی : ( یک تک خنده ای میکنه ) خب کجا همو ببینیم فردا ؟
ران : تو الان کدوم شهر زندگی میکنی
ملودی : من الان وینچا زندگی میکنم
ران : چه خوب ماهم همونجا زندگی میکنیم کدوم شهری؟
ملودی : خیبان فوجی
ران : خوب پس کافه صورتی میبینمت
ملودی : فردا میبینمت سایونارا ( سایونارا میشه خدافظ ) ران چان
ران : سایونارا ملوی سان
پارت اول
ران : دلم برای ملودی تنگ شده بنظرت بهش زنگ بزنم ؟
ریندو : اسکل بعد ۴ سال میخوای بهش زنگ بزنی اونم ساعت ۳ صبح
ران : یک دلتنگی خاصی توی دلم ایجاد شده نمیتونم بخوابم
ریندو : باشه زنگ بزن ولی اگه بهت فوش داد به من ربطی نداره
ران : گوشیم کجاست ریندو ؟
ریندو : مگه من ردیابم برو خودت پیداش کن مثلا برادر بزرگترمی ها
ران : پیداش کردم ( با ذوق )
ریندو : اگه گمش میکردی که دیگه میفهمیدم واقعا اسکلی
ران : خفه دارم زنگ میزنم
ریندو : ......
ملودی : بله ؟ ( باصدای که تازه از خواب بیدار شده )
ران : ببخشید شما ملودی سان هستین
ملودی : بله خودمم شما کاری داشتین ؟
ران : ملودی منو یادت نمیاد؟
ملودی : نه به خاطر ندارم
ران : من ران هایتانی
ملودی : ران تویییییی چقدر دلم برات تنگ شده بود پسر
ران : پس یادته
ملودی : مگه میشه بهترین دوستمو یادم نیاد
ران : خوب فردا ساعت ۵ عصر میای بریم بیرون؟
ریندو : چه گوهی داری میخوری ران ؟
ران : ( بلند گوی گوشیش رو با دستش میگیره ) خفه خون بگیر ریندو
ریندو : اسکل من برادرتم خر بنفش
ملودی : ران چیزی شده ؟
ران : نه بابا ریندوعه
ملودی : هنوز ریندو پیشته ؟ سلام منو بهش برسون
ران : اره هنوز باهیمم اونم سلام میرسونه
ریندو : ( با صدای بلند ) چون هنوز رل نداره با من زندگی میکنه لاس میزنه
ران : من که تلفنو قطع میکنم اون موقعه این گوشیه میکنم تو کو__
ملودی : ( یک تک خنده ای میکنه ) خب کجا همو ببینیم فردا ؟
ران : تو الان کدوم شهر زندگی میکنی
ملودی : من الان وینچا زندگی میکنم
ران : چه خوب ماهم همونجا زندگی میکنیم کدوم شهری؟
ملودی : خیبان فوجی
ران : خوب پس کافه صورتی میبینمت
ملودی : فردا میبینمت سایونارا ( سایونارا میشه خدافظ ) ران چان
ران : سایونارا ملوی سان
- ۱۲۴
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط