سید مجتبی فرماند قلب ها بود. موقع ناهار که می شد خودش سفر
سید مجتبی فرماند قلب ها بود. موقع ناهار که می شد خودش #سفره را برای کادر گروهانش پهن می کرد.
شب ها هم که برای آموزش #غواصی به آب می زدیم، مثل پروانه دورمان می گشت. اول از همه خودش به آب می زد و اخر از همه بیرون می آمد. وقتی هم که از آب بیرون می آمدیم، حلقه های لاستیک فروزان منتظرمان بودند. سید تا بچه ها را دور آتش جمع نمی کرد، آرام نمی گرفت. با چوب بلند یکه در دست داشت آتش را تیز می کرد تا بچه هایش گرم شوند.
شب هایی هم که می رفتیم تمرین #بلم سواری، هوا خیلی سرد بود. اما مگر جرأت می کردیم، صدایش را در آوریم. سید به همه قایق ها سر می زد. تا احساس می کرد شانه ای از سرما می لرزد، اورکتش را به زور به تنش می کرد. همه فکر و ذکرش مراقبت از ما بود.
#شهید_سید_مجتبی_سیفی #سیره_مدیریتی_شهدا #همراهی_با_نیروها_در_سختی_ها
راوی: حاج حسین یکتا #کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحات 252، 256، 260-261.
@boreshha
🌍 http://www.boreshha.ir/
شب ها هم که برای آموزش #غواصی به آب می زدیم، مثل پروانه دورمان می گشت. اول از همه خودش به آب می زد و اخر از همه بیرون می آمد. وقتی هم که از آب بیرون می آمدیم، حلقه های لاستیک فروزان منتظرمان بودند. سید تا بچه ها را دور آتش جمع نمی کرد، آرام نمی گرفت. با چوب بلند یکه در دست داشت آتش را تیز می کرد تا بچه هایش گرم شوند.
شب هایی هم که می رفتیم تمرین #بلم سواری، هوا خیلی سرد بود. اما مگر جرأت می کردیم، صدایش را در آوریم. سید به همه قایق ها سر می زد. تا احساس می کرد شانه ای از سرما می لرزد، اورکتش را به زور به تنش می کرد. همه فکر و ذکرش مراقبت از ما بود.
#شهید_سید_مجتبی_سیفی #سیره_مدیریتی_شهدا #همراهی_با_نیروها_در_سختی_ها
راوی: حاج حسین یکتا #کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحات 252، 256، 260-261.
@boreshha
🌍 http://www.boreshha.ir/
۸.۰k
۱۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.