انقدر اشک میریزم تا چشمانم بوی خون بدهد

انقدر اشک میریزم تا چشمانم بوی خون بدهد

هنگامی که به کنارم باز گشتی چیزی جز یک عقده ی باقی نماند

که تمام آرزویش خوردن خون تو باشد



* 0*
دیدگاه ها (۱)

گاهی باید صورت ها را نشست و همان جور که هستیم ببینیمشاید خیل...

کاش فقط یک شب فقط یک شب به خواب عمیقی میرفتم و دیگر باز نمیگ...

.

.

صید و دام و صیاد

عاشقانه های شبنم

خیلی وقت است ،دلم میخواهد قلمم را بردارم ، تمام حرف هایم را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط