شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم
شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم
نشستم زیر دیواری به یادت گریه ها کردم
بساطم بود خالی تا کنم فرش قدم هایت
حریری گریه را آورده فرش جاده ها کردم
شهید ناوک نازت شدم در کار زار عشق
نشستم دست و پایت را به خون خود حنا کردم
تجلی کرد در چشمم شبی محراب ابرویت
شدم در سجده و تا نیمه های شب دعا کردم
صدای گریه ام پیچید در آفاق تنهایی
تر از دور دست خاطرات خود صدا کرد
نشستم زیر دیواری به یادت گریه ها کردم
بساطم بود خالی تا کنم فرش قدم هایت
حریری گریه را آورده فرش جاده ها کردم
شهید ناوک نازت شدم در کار زار عشق
نشستم دست و پایت را به خون خود حنا کردم
تجلی کرد در چشمم شبی محراب ابرویت
شدم در سجده و تا نیمه های شب دعا کردم
صدای گریه ام پیچید در آفاق تنهایی
تر از دور دست خاطرات خود صدا کرد
۱.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.