دیدار به قیامت
دیدار به قیامت
چهارمین سال نبودنت...
سراغت را از “قاصدک” که می گیرم تابی خورده و در دل ابرها گم می شود !
غصه ام می گیرد
می دانم ،سخت است برای او هم خبر دهد «رفتنت »همیشگی بود …
. .
ساده بود وساده رفت
مانده ام بدون او چگونه ساده زندگی کنم؟؟؟
ای بهترینم چشمهایت را باز کن
تا بتوانی لحظه لحظه اعدام ثانیه هایمان را نظاره کنی
هجوم سایه ی خیالت
سراب بی وقفه بودنت
تک بوسه هایمان بر مزار سردت
و فریادهایمان برای تمام شدن روزهای جوانیت
منظره ای به تو خواهد داد
که ترسیم کنی تمام این روزهای بعد رفتنت را...
رفتی
و بعد از رفتنت باران اشکهایمان چه معصومانه بارید
بعد از رفتنت قلب های دریایمان ترک برداشت
بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
بعد از رفتنت همه هستی مان از دست رفت
بعد از رفتنت ما بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهیم مرد
هنوز آشفته ی چشمهای مهربان توایم برگرد!
چشمی بهم زدیم و چهار سال گذشت
دنبال هم امروز و فردا گذشت
تمام این روزها گذشت
ولی ما به این سادگی ازین روزهای تلخ نگذشتیم...!!
رویای باتو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود
با تو بودن قصه شیرینی بود به وسعت تلخی این سالها
و داشتنت فانوسی به روشنایی هرچه تاریکی در نداشتنت!
امشب ما مانده ایم و یک دنیا دلتنگی ودیوانگی، ما مانده ایم و این تصور که عبور ثانیه ها چقدر ناچیز
است و دیواره بغض ما چه نازک؟
کجاست جاده ای که ما را به تو برساند ؟ کجاست آن شبگرد شوریده ای که صدای محزونش مرهمی باشد ؟
کجاست دفتر خاطراتمان که غمها را بر دوشش نهیم؟!
نداجان یادت باشه تنهامون گذاشتی
نداجونم یادت باشه قرارمون تنها رفتن نبود
تو زدی زیر قولت یادت باشه
ما هنوزم یادمون هست که باید باشی
ما یادمون نرفته که تو رفتی
آره نداجونم فقط یه کم آره یه کم خیلی بزرگ دلمون واست تنگ شده .....
ما فقط ...
خسته شدیم می خواهیم در آغوش گرمت آرام بگیریم.خسته شدیم بس که از سرمای سردی دستانت لرزیدیم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودیم....
خسته شدیم بس که بی تو نفس کشیدیم.....
بیا و اشک گونه هایمان را پاک کن ....
می خواهیم با تو بخندیم...
خسته شدیم بس که...
بی تو گریه کردیم...
می خواهیم دستهایمان را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسیم...
خسته شدیم بس که فقط بر مزارت ایستادیم....
چقدر سخته نباشی چقدر سخته فقط دلتنگی ؛نصیب ما از مهربونیای تو باشه.....
همه چی روز به روز بدتر میشه بخدا داداش هیچی بهتر نشد هیچی
میدونستیم با کم شدن هرکدوممون زندگیمون از هم میپاشه ولی شد.....
کاااااااااااااااااش بودی
🖤🖤🖤🖤😭😭😭😭
چهارمین سال نبودنت...
سراغت را از “قاصدک” که می گیرم تابی خورده و در دل ابرها گم می شود !
غصه ام می گیرد
می دانم ،سخت است برای او هم خبر دهد «رفتنت »همیشگی بود …
. .
ساده بود وساده رفت
مانده ام بدون او چگونه ساده زندگی کنم؟؟؟
ای بهترینم چشمهایت را باز کن
تا بتوانی لحظه لحظه اعدام ثانیه هایمان را نظاره کنی
هجوم سایه ی خیالت
سراب بی وقفه بودنت
تک بوسه هایمان بر مزار سردت
و فریادهایمان برای تمام شدن روزهای جوانیت
منظره ای به تو خواهد داد
که ترسیم کنی تمام این روزهای بعد رفتنت را...
رفتی
و بعد از رفتنت باران اشکهایمان چه معصومانه بارید
بعد از رفتنت قلب های دریایمان ترک برداشت
بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
بعد از رفتنت همه هستی مان از دست رفت
بعد از رفتنت ما بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهیم مرد
هنوز آشفته ی چشمهای مهربان توایم برگرد!
چشمی بهم زدیم و چهار سال گذشت
دنبال هم امروز و فردا گذشت
تمام این روزها گذشت
ولی ما به این سادگی ازین روزهای تلخ نگذشتیم...!!
رویای باتو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود
با تو بودن قصه شیرینی بود به وسعت تلخی این سالها
و داشتنت فانوسی به روشنایی هرچه تاریکی در نداشتنت!
امشب ما مانده ایم و یک دنیا دلتنگی ودیوانگی، ما مانده ایم و این تصور که عبور ثانیه ها چقدر ناچیز
است و دیواره بغض ما چه نازک؟
کجاست جاده ای که ما را به تو برساند ؟ کجاست آن شبگرد شوریده ای که صدای محزونش مرهمی باشد ؟
کجاست دفتر خاطراتمان که غمها را بر دوشش نهیم؟!
نداجان یادت باشه تنهامون گذاشتی
نداجونم یادت باشه قرارمون تنها رفتن نبود
تو زدی زیر قولت یادت باشه
ما هنوزم یادمون هست که باید باشی
ما یادمون نرفته که تو رفتی
آره نداجونم فقط یه کم آره یه کم خیلی بزرگ دلمون واست تنگ شده .....
ما فقط ...
خسته شدیم می خواهیم در آغوش گرمت آرام بگیریم.خسته شدیم بس که از سرمای سردی دستانت لرزیدیم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودیم....
خسته شدیم بس که بی تو نفس کشیدیم.....
بیا و اشک گونه هایمان را پاک کن ....
می خواهیم با تو بخندیم...
خسته شدیم بس که...
بی تو گریه کردیم...
می خواهیم دستهایمان را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسیم...
خسته شدیم بس که فقط بر مزارت ایستادیم....
چقدر سخته نباشی چقدر سخته فقط دلتنگی ؛نصیب ما از مهربونیای تو باشه.....
همه چی روز به روز بدتر میشه بخدا داداش هیچی بهتر نشد هیچی
میدونستیم با کم شدن هرکدوممون زندگیمون از هم میپاشه ولی شد.....
کاااااااااااااااااش بودی
🖤🖤🖤🖤😭😭😭😭
۳۷.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.