کافیست

کافیســت ...؟

تصورت کنم ....

قلم خودش ....

عاشقانــه ...؟

می‌نویســد ....!!!
*
دیدگاه ها (۱)

آتــــش ...؟ گـرمــــایت را مــــی آورد ...! ...

مَــن به اعتمـــادِ ...؟ آغــوشِ تُــو چتـر نیاوردم ......

دسـتم را که می‌گیـری ...؟ زمان از تپــش می‌افتـد ...! ...

اِمروز ...؟ زیبایــیِ رویایِ محالم باش ...! بیـا تا ...

این کوزه چو من عاشقِ زاری بوده‌ست💚در بندِ سرِ زلفِ نگاری بود...

چیست در گردش جادویی چشمت که هنوزقلم فرشچیان دور خودش می چرخد...

برابچ مامانم فهمیده پیج دارم و نمیزاره فعالیت کنم چون سخت گی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط