رمان غریبه ی آشنا

p²⁵

ات : با تعجب بهش نگاه کردم که لباش رو گذاشت روی لبام(⁵ مین بعد)
ته : اون مردک عوضی که بهت آسیبی نرسوند؟!
ات : نع
ته : بخوابیم؟!
ات : خواب (نگاه های 😈)
ته : چیه نکنه؟!
ات : شاید😈
ته : هرجور مایلی ...
ات : ته یونگ لباس رو گذاشت روی لبام و وحشیانه مک میزد(پارت اصمات )جوری که طعم خون رو حس میکردم از لباس دست کشید و....

بقیه اش تو کامنتا
دیدگاه ها (۷)

رمان غریبه ی آشنا

استایل آت در پارت ۲۷

اخلاقم دارم 😂پیش به سوی ثبت ناممم

رمان غریبه ی آشنا

آن سوی آینه P36پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم(ویو ا.ت ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط