دیدم تو خواب وقت سحر

دیدم تو خواب وقت سحـر
شهزاده ای زریــن کمــــر

نشستـه بر اســـب سفیـــد

می اومـد از کوه و کمــــر

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

کاشکی دلم رسوا بشـه ، دریا بشـه ، این دو چشـم پر آبــم

روزی که بختم وا بشه ، پیدا بشه ، اون که اومد تو خوابم

شهزاده ی رویـــــای من شایــــد تویــی

اون کس که شب در خواب من آید تویی تــــو…

از خــواب شیـرین ، ناگـه پریــدم ،او را ندیـــدم ، دیگــر کنــارم به خـدا

جانم رسیده ، از غصه بر لب ،هر روز و هر شب ، در انتظارم به خـدا .....


خیلی ترانه ی قشنگیه...
دیدگاه ها (۳)

بعضی آدمها را باید آنقدر تکثیر کرد،تا مبادا نسلشان منقرض شود...

غصه هایتان را به برگ درختان آویزان کنید،چند روز دیگر می ریزن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط