جواب آزمایشداستان کوتاه پارتاول

جواب آزمایش(داستان کوتاه) #پارت_اول
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه‌ام ازدواج کردم. ما همدیگرو تا حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می‌کردیم. می‌دونستیم بچه‌دار نمی‌شیم، ولی نمی‌دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی‌خواستیم بدونیم. با خودمون می‌گفتیم عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه، بچه می‌خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می‌زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم. تا اینکه یه روز علی نشست روبروی من و گفت: «اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می‌کنی؟ فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم: «من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم» علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد. گفتم: « تو چی؟ گفت: «من؟ گفتم: «آره… اگه مشکل از من باشه… تو چی کار می‌کنی؟
برگشت و زل زد به چشامو گفت: «تو به عشق من شک داری؟ فرصت جواب نداد و گفت: «من وجود تو رو با هیچی عوض نمی‌کنم
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره گفتم: «پس فردا می‌ریم آزمایشگاه گفت: «موافقم، فردا می‌ریم
نمی‌دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟!
دیدگاه ها (۸)

طراحی با مداد رنگی (دوستم کشیده)از ۱ تا۱۰نمره چند میدین؟

مامانم یه روز میفهمه بچه های مردم خیلی بدتر از منن!

شبتون پر ستاره👋

#داستان_شبنام داستان:آنابلمادری یک عروسک از مغازه دست دوم فر...

بچه ها چند وقت فعالیت نمی کنم گفتم خبر بدم اگه دیدین پست نمی...

هعی بچه ها با مدرسه چی کار می کنید؟ 🤧💔ما از همین الان از مون...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط