میگن شب آرزوها بشینید و آرزوهاتون رو یکی یکی به زبون بیار
میگن شب آرزوها بشینید و آرزوهاتون رو یکی یکی به زبون بیارین تا فرشته ها بگیرن و ببرن بالا، پیش خدا.
دلم میخواد با یه حس قشنگ یه گوشه با خدا خلوت کنم و تو ذهنم یه لیست از آرزوهام بچینم.
و وقتی همه خواسته هامو تو دفترِ ذهنم نوشتم یه دور از روش بخونم و مهم تر هاشو یه فونت درشت و پر رنگ بزنم ، بیارم سر خط کنم بعد قلبم شروع کنه به گفتنِ یکی یکی آرزوهام به خدا.
و وقتی همه حرف های خودمونیم با خدا تموم شد یه لبخند رو به آسمون بزنم و مطمئن باشم که خدا همه دعاهامو شنیده و گذاشته یه روزِ شاد آفتابی با برآورده کردنشون یهو غافلگیرم کنه.
.
ولی گاهی اونقدر ناامیدی همه وجودمو پر میکنه که میخوام قیدآ این شب بزرگو بزنم و خودمو بزنم به بیخیالی که انگار نه انگار.
اما یهو بین همه این یاس هایی که مثل یه پتوی ضخیم صفحه امیدِ دلم رو پوشونده ؛ می بینم یه لای پتوی ناامیدی کنار رفته و یه نور کوچولوی سوسو کننده داره برای دیده شدن له له میزنه.
و یه جوری نگاهِ مظلومِ پر التماسش رو بهم میدوزه که انگار داره داد میزنه منو از این زیر بیاد بیرون میخوام به همه جا نور بپاشم.
.
اون لحظه حس میکنم دلم خیلی واسش تنگ شده و هوا برم میداره دستشو بگیرم و بذارم بیاد بیرون ، بذارم یه بار دیگه پاشه ، پا بگیره و نور بپاشه
شاید این بار اونقدر نورش قوی باشه که همه نقطه های تاریک وجودمو روشن کنه.
پی نوشت :
دعا میکنم تمام زندگیتون پر باشه از امید و هیچ وقت غبار یاس رو دل تون نشینه.
دلم میخواد با یه حس قشنگ یه گوشه با خدا خلوت کنم و تو ذهنم یه لیست از آرزوهام بچینم.
و وقتی همه خواسته هامو تو دفترِ ذهنم نوشتم یه دور از روش بخونم و مهم تر هاشو یه فونت درشت و پر رنگ بزنم ، بیارم سر خط کنم بعد قلبم شروع کنه به گفتنِ یکی یکی آرزوهام به خدا.
و وقتی همه حرف های خودمونیم با خدا تموم شد یه لبخند رو به آسمون بزنم و مطمئن باشم که خدا همه دعاهامو شنیده و گذاشته یه روزِ شاد آفتابی با برآورده کردنشون یهو غافلگیرم کنه.
.
ولی گاهی اونقدر ناامیدی همه وجودمو پر میکنه که میخوام قیدآ این شب بزرگو بزنم و خودمو بزنم به بیخیالی که انگار نه انگار.
اما یهو بین همه این یاس هایی که مثل یه پتوی ضخیم صفحه امیدِ دلم رو پوشونده ؛ می بینم یه لای پتوی ناامیدی کنار رفته و یه نور کوچولوی سوسو کننده داره برای دیده شدن له له میزنه.
و یه جوری نگاهِ مظلومِ پر التماسش رو بهم میدوزه که انگار داره داد میزنه منو از این زیر بیاد بیرون میخوام به همه جا نور بپاشم.
.
اون لحظه حس میکنم دلم خیلی واسش تنگ شده و هوا برم میداره دستشو بگیرم و بذارم بیاد بیرون ، بذارم یه بار دیگه پاشه ، پا بگیره و نور بپاشه
شاید این بار اونقدر نورش قوی باشه که همه نقطه های تاریک وجودمو روشن کنه.
پی نوشت :
دعا میکنم تمام زندگیتون پر باشه از امید و هیچ وقت غبار یاس رو دل تون نشینه.
۱۵.۶k
۰۸ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.