اولین بار اتفاقی در یک جمع دوستانه دیدمَش
اولین بار اتفاقی در یک جمع دوستانه دیدمَش
تمامِ هوش از سَرَم پریده بود
صحبت که میکرد،محوِ چشمانش بودم تا کلامَش!
خداخدا میکردم اتفاقی که سالها منتظرش بودم "او" باشد که برایم افتاده...
از خودَش گفت و از خودَم گفتم...
از شلوغی اش گفت و از تنهایی ام...
برایم قانون گذاشت؛
قرار بر این شد که دوستیِ مان"معمولی" باشد بدونِ کوچکترین احساسی!
هروقت گوشِ شنوا خواستیم،باشیم برایِ یکدیگر...
هربار که میدیدمَش از یاری برایم سخن میگفت
که میخواستم سر به تَنَش نباشد!
میگفت: دعا کن کمی بیشتر کنارم باشد...
کمی قَدرَم را بداند...
کمی برایم وقت بگذارد...
دعا رویِ زبانم بود و
در دلم خدا خدا میکردم اجابت نشود!
من عاشق او بودم و او در فکر دیگری...
محال ترین اتفاق ممکن بود
میدانید؛
تهِ همه ی دوستی های معمولی،
بالاخره یک روز
یک جا
ختم میشود به احساس و این تناقض دارد با قانونَش
"دوستِ معمولی" کلاهی ست شرعی،
که سرِ رابطه هایمان میگذاریم
#علی_قاضی_نظام
#دل_نویس_توت_فرنگی🍓🌺
تمامِ هوش از سَرَم پریده بود
صحبت که میکرد،محوِ چشمانش بودم تا کلامَش!
خداخدا میکردم اتفاقی که سالها منتظرش بودم "او" باشد که برایم افتاده...
از خودَش گفت و از خودَم گفتم...
از شلوغی اش گفت و از تنهایی ام...
برایم قانون گذاشت؛
قرار بر این شد که دوستیِ مان"معمولی" باشد بدونِ کوچکترین احساسی!
هروقت گوشِ شنوا خواستیم،باشیم برایِ یکدیگر...
هربار که میدیدمَش از یاری برایم سخن میگفت
که میخواستم سر به تَنَش نباشد!
میگفت: دعا کن کمی بیشتر کنارم باشد...
کمی قَدرَم را بداند...
کمی برایم وقت بگذارد...
دعا رویِ زبانم بود و
در دلم خدا خدا میکردم اجابت نشود!
من عاشق او بودم و او در فکر دیگری...
محال ترین اتفاق ممکن بود
میدانید؛
تهِ همه ی دوستی های معمولی،
بالاخره یک روز
یک جا
ختم میشود به احساس و این تناقض دارد با قانونَش
"دوستِ معمولی" کلاهی ست شرعی،
که سرِ رابطه هایمان میگذاریم
#علی_قاضی_نظام
#دل_نویس_توت_فرنگی🍓🌺
۱۴.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.