پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.

هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون…

بعد از یک ماه پسرک مرد…

وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد…

دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده…

دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد…

میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!
#عشقولانه
دیدگاه ها (۲)

پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند ...

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف...

دوستت دارم مهربونم #عشقولانه

میخولمتا !!!#عشقولانه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط