خاطرات من برای یک خون آشام
خاطرات من برای یک خونآشام
پارت چهارم
بیول فرار کرد و رف سر کلاس معلم اومد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن ولی بیول چون دیشب نخوابیده بود
سرشو آروم گذاشت روی میز و خوابش برد
دیگه کم کم کلاس داشت تموم میشد که همون صدا ی ارومو فرشته مانند گفت بیول عزیزم بیدار شو باید برگردیم
بیول چشمای پر از اشکشو باز کرد و با صدای لرزون گفت ت کی هستی چ چرا همه جا با منی تو توهم نیستی درسته ؟؟
صدا جواب داد فعلا نمیشه چیزی بگم من باید برم ببخشید.
بیول تو راه برگشت به خونه همش به اون صدا فکر میکرد
که هیو لیئو صداش کرد
(پارک لیئو جذاب ترینو خوشگل ترین پسر کلاسه که همه عاشقشن ولی خیلی بد جنسه)
هی بیول
عا ام بله ..
داری میری خونه دیگه ؟
ار آره ..
قبلش میخواستم یه چیزی بت بگم البته که خیلی یهویی ولی خب...
من ازت خوشم میاد لطفاً باهام قرار بزار !
بیول باورش شده بود لیئو داره راس میگه
خیلی خوشحال بود میخواستم قبول کنه که صدای فرشته ای بش گف داره سر به سرت میزاره و یهو دخترا از پشت دیوار افتادن بیرون بیولم زد زیر گریه و فرار کرد اون تمام راهو گریه کرد تا به خونه رسید و فرداش مدرسه نرفت
و تو اتاقش موند حدوداً ساعت یک بعدازظهر بود که یکی در خونه رو زد
پست بود که یه بسته بزرگ آورده بود
بیول گفت حتماً اشتباه شده ولی پست چی اسرار داشت بسته مال اونه و چند بار اسم اون روش اومده
بعد از کلی بحث و جدل بیول بسترو گرفت و آورد داخل همه دور بسته جم شده بودن در جعبرو باز کردن یه یخچال کوچولوی کهنه توش بود بوی بدی میداد ولی فاجعه ی اصلی داخل یخچال بود اینا در یخچالو باز کردن ولی چیزی که دیدن باورشون نمی شد اونا ..
پایان پارت 🤗 خیلی زود با پارت بعد میبینمتون 🧸🎠💮🩷🎉🎂🎊🤗🤗 خیلی خیلی ممنون که تا این جا همراهم بودین 🤗🤗🤗
پارت چهارم
بیول فرار کرد و رف سر کلاس معلم اومد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن ولی بیول چون دیشب نخوابیده بود
سرشو آروم گذاشت روی میز و خوابش برد
دیگه کم کم کلاس داشت تموم میشد که همون صدا ی ارومو فرشته مانند گفت بیول عزیزم بیدار شو باید برگردیم
بیول چشمای پر از اشکشو باز کرد و با صدای لرزون گفت ت کی هستی چ چرا همه جا با منی تو توهم نیستی درسته ؟؟
صدا جواب داد فعلا نمیشه چیزی بگم من باید برم ببخشید.
بیول تو راه برگشت به خونه همش به اون صدا فکر میکرد
که هیو لیئو صداش کرد
(پارک لیئو جذاب ترینو خوشگل ترین پسر کلاسه که همه عاشقشن ولی خیلی بد جنسه)
هی بیول
عا ام بله ..
داری میری خونه دیگه ؟
ار آره ..
قبلش میخواستم یه چیزی بت بگم البته که خیلی یهویی ولی خب...
من ازت خوشم میاد لطفاً باهام قرار بزار !
بیول باورش شده بود لیئو داره راس میگه
خیلی خوشحال بود میخواستم قبول کنه که صدای فرشته ای بش گف داره سر به سرت میزاره و یهو دخترا از پشت دیوار افتادن بیرون بیولم زد زیر گریه و فرار کرد اون تمام راهو گریه کرد تا به خونه رسید و فرداش مدرسه نرفت
و تو اتاقش موند حدوداً ساعت یک بعدازظهر بود که یکی در خونه رو زد
پست بود که یه بسته بزرگ آورده بود
بیول گفت حتماً اشتباه شده ولی پست چی اسرار داشت بسته مال اونه و چند بار اسم اون روش اومده
بعد از کلی بحث و جدل بیول بسترو گرفت و آورد داخل همه دور بسته جم شده بودن در جعبرو باز کردن یه یخچال کوچولوی کهنه توش بود بوی بدی میداد ولی فاجعه ی اصلی داخل یخچال بود اینا در یخچالو باز کردن ولی چیزی که دیدن باورشون نمی شد اونا ..
پایان پارت 🤗 خیلی زود با پارت بعد میبینمتون 🧸🎠💮🩷🎉🎂🎊🤗🤗 خیلی خیلی ممنون که تا این جا همراهم بودین 🤗🤗🤗
۲.۰k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.